- خفده
- خم، کج، کوژ
معنی خفده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بالقوه
اشکال، ذره، ایراد
خمیده و خم شده باشد
یاران، دوستان
چوب راست و بلند
خوابیده بخواب رفته خسپیده، جمع خفتگان
ریزه هر چیز را گویند
پنهان، پوشیده
پیمان، پناه
شب پره شبک پر شواک
شوشه زر و سیم طلا و نقره گداخته که در ناوچه آهنین ریخته باشد
گردو سرخ رنگ دارد عوسج ولیک
گوشواره
باز شدن لبها از شادی و خوشحالی
خم شده مایل
حالتی در چهرۀ انسان به واسطۀ شعف، خوشحالی یا تمسخر که در آن لب ها گشوده می گردد و گاه با صدای مخصوصی همراه است
پنهان، نهفته، با پوشیدگی، پنهانی
پوشیده، پنهان، در تصوف روح، خفیّ
ریزۀ هر چیز، مقدار کم و اندک از چیزی، کوچک، پول خرد، سکه، شرارۀ آتش، نکته، کنایه از نکته، کنایه از عیب، خطا
خرده گرفتن: کنایه از عیب و ایراد گرفتن از کسی یا چیزی،برای مثال انوری بی خردگی ها می کند / تو بزرگی کن بر او خرده مگیر (انوری - ۲۴۰)
خرده گرفتن: کنایه از عیب و ایراد گرفتن از کسی یا چیزی،
هفت و ده، عدد بعد از شانزده، عدد «۱۷»
کج، خمیده، خم شده، برای مثال الا تا ماه نو خیده کمان است / سپر گردد مه داه و چهارا (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۳) ویژگی پشم و پنبۀ زده شده، برای مثال وجود آتش، جهان چون پشم خیده / نمانده پشم و آتش آرمیده (عطار۱ - ۱۵۵)
شمش طلا یا نقره، برای مثال به صورت شجری و ز خفچه او را برگ / که از عقیق و ز یاقوت بار آن شجر است (عنصری - ۳۲۶) ، چوب دستی کوچکی که برای راندن یا زدن حیوان و یا انسان از آن استفاده می شده، برای مثال بفرمود داور که می خواره را / به خفچه بکوبند بیچاره را (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۷)
گیاهی خاردار با گل هایی به رنگ های مختلف و میوه ای گرد و سرخ رنگ، خفجه، عوسج
گیاهی خاردار با گل هایی به رنگ های مختلف و میوه ای گرد و سرخ رنگ، خفجه، عوسج
احفادها، فرزندزادگان، نوادگان، نبیرگان، جمع واژۀ احفاد
چوب راست و بلندی که برای دار زدن محکومان از آن استفاده می شد
عدداصلی بین شانزده وهیجده ده بعلاوه هفت (17)
((خَ دِ))
فرهنگ فارسی معین
حالتی در انسان که به سبب شادی و نشاط ایجاد شود و لب ها و دهان گشاد گردند
از خنده روده بر شدن: کنایه از خنده شدید و ممتد کردن
از خنده روده بر شدن: کنایه از خنده شدید و ممتد کردن
چفته، خمیده، خم شده، برای مثال یکی چون درختی بهی چفده از بر / یکی گردنی چون سپیدار دارد (ناصرخسرو - ۳۷۶)