جدول جو
جدول جو

معنی خشگ - جستجوی لغت در جدول جو

خشگ(خِ)
درختچه ای است در جنوب ایران. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خشک
تصویر خشک
مقابل خیس، فاقد رطوبت مثلاً دستمال خشک،
بی آب مثلاً رود خشک،
فاقد تازگی مثلاً سبزی خشک،
فاقد ترشح طبیعی مثلاً دهان خشک، سرفۀ خشک،
فاقد نرمی مثلاً فنر خشک، بدن خشک،
کنایه از پژمرده (گیاه) مثلاً گل خشک،
کنایه از دارای حالت جدی و غیر دوستانه مثلاً رفتار خشک،
کنایه از خالص، بی غش مثلاً زر خشک،
بن مضارع خشکیدن، کنایه از در حمام های عمومی، لنگ بدون رطوبت و معمولاً تمیز، کنایه از لاغر، کنایه از اندک، خشکی، زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاگ
تصویر خاگ
تخم مرغ، جسمی مغذی تقریباً بیضوی با پوستی نسبتاً محکم که در شکم مرغ خانگی تولید می شود، آسینه، مرغانه، آستینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشب
تصویر خشب
چوب، قسمت سفت و سخت زیر پوست درخت که در صنعت و ساختن اشیای چوبی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشل
تصویر خشل
مقل، صمغ درختی به همین نام با طعمی تلخ که مصرف دارویی دارد، بهش، مقل ازرق، مقل مکی، مقل عربی، مقل یهود، وقل، وقل، راحة الاسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشن
تصویر خشن
فاقد نرمش و مهربانی، تندخو مثلاً نگاه خشن،
فاقد لطافت یا ظرافت، زمخت مثلاً صدای خشن،
مقابل نرم، زبر، ناهموار مثلاً پوست خشن
کبود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشگ
تصویر مشگ
املای دیگر واژۀ مشک، پوست دباغی شدۀ گوسفند که آن را قالبی کنده باشند و در آن آب یا دوغ یا چیز دیگر نگه داری می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشگ
تصویر مشگ
املای دیگر واژۀ مشک، مادۀ خوش بو و سیاه رنگی که در ناف آهوی مشک تولید می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشنگ
تصویر خشنگ
کچل، تاس، دارای سر بی مو، ویژگی سری که موهای آن بر اثر بیماری یا علت دیگر ریخته باشد، مبتلا به کچلی، کل، چسنگ، طاس، دغسر، داغسر، لغسر، اصلع، تویل، تز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشم
تصویر خشم
عصبانیت، غضب، برآشفتگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشا
تصویر خشا
کشت تباه زمین گل، سنگناک، کبت خانه (کبت هم آوای برف زنبور) کندو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشگ
تصویر مشگ
مشک. توضیح برای ترکیبات آن هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشگار
تصویر خشگار
نانی که نخاله آرد آن گرفته نشده مقابل میده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنگ
تصویر خنگ
تباهی، فساد، بد ذاتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشگ
تصویر پشگ
سرگین جانوران پشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشنگ
تصویر خشنگ
کچل کل افرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشل
تصویر خشل
بد و ناپسند از هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشی
تصویر خشی
ترسیدن، هراسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشن
تصویر خشن
درشت از هر چیز، زمخت، ناهموار، ناهنجار، درشت گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشم
تصویر خشم
غضب، غیظ، قهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاگ
تصویر خاگ
تخم مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
مقابل تر، آنچه که در آن رطوبت و نم وجود ندارد آنچه که رطوبت و نم نداشته باشد یابس بی نم مقابل تر مرطوب، آنچه که فاقد آب باشد بی آب مقابل آبدار مرطوب، گیاه پژمرده بی ثمر، خالص سره زر خشک، خسیس ممسک. یا خشک و خالی. فقط تنها: (ببوسه خشک و خالی قناعت کرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشف
تصویر خشف
آواز، جنبش، خواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشر
تصویر خشر
آزناکی آزمندی، گریز از بیم گریختن
فرهنگ لغت هوشیار
آجر خام و ناپخته، پاره ای گل که آنرا در قالبی ریزند و چون شکل قالب بخود گرفت قالب را خارج از آن کنند و سپس آن پاره گل بشکل قالب گرفته را در آفتاب گذارند تا خشک شود و بعد آنرا در ساختمانها بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشب
تصویر خشب
چوب درست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنگ
تصویر خنگ
((خِ))
اسب سفید موی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنگ
تصویر خنگ
کودن، کم عقل، گیج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاگ
تصویر خاگ
تخم مرغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشنگ
تصویر خشنگ
((خَ شَ))
کچل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشن
تصویر خشن
((خَ ش))
درشت، زبر، تندخو، نامهربان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشن
تصویر خشن
گیاهی است از انواع بوریا که از آن جامه بافند و درویشان پوشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشن
تصویر خشن
((خَ شَ))
مرغابی ای بزرگ تیره رنگ و سفید سر، بازی که نه سفید باشد نه سیاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشن
تصویر خشن
تند خو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خشن
تصویر خشن
نکره
فرهنگ واژه فارسی سره