رای ها و اندیشه های مختلف، تدبیرها و روش های مختلف، برای مثال جهانیان را دیدم بسی ز هر مذهب / بسی بدیدم از گونه گونه جدکاره (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۶)
رای ها و اندیشه های مختلف، تدبیرها و روش های مختلف، برای مِثال جهانیان را دیدم بسی ز هر مذهب / بسی بدیدم از گونه گونه جدکاره (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۶)
نوعی مهرۀ درشت و بی ارزش، به رنگ سفید یا آبی که بر گردن اسب و خر می بندند، برای مثال اگر ژاله هر قطره ای در شدی / چو خر مهره بازار از او پر شدی (سعدی۱ - ۱۰۳)، نوعی بوق کوچک از جنس صدف
نوعی مهرۀ درشت و بی ارزش، به رنگ سفید یا آبی که بر گردن اسب و خر می بندند، برای مِثال اگر ژاله هر قطره ای دُر شدی / چو خر مهره بازار از او پُر شدی (سعدی۱ - ۱۰۳)، نوعی بوق کوچک از جنس صدف
کسی که هرکاری را بلد باشد و به همۀ کارها دست بزند، همه کاره دیگ سنگی که در آن آش یا آبگوشت طبخ می کنند پیک، قاصد جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، آیشنه، زبان گیر، متجسّس، ایشه، خبرکش، منهی، رافع، راید
کسی که هرکاری را بلد باشد و به همۀ کارها دست بزند، همه کاره دیگ سنگی که در آن آش یا آبگوشت طبخ می کنند پیک، قاصد جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، آیِشنِه، زَبان گیر، مُتَجَسِّس، ایشِه، خَبَرکِش، مُنهی، رافِع، رایِد
کره خر. جحش. تولب. جحشه. عیر. عفا. خداقی ّ. عهو. لکع. مسحل. عطعط. عفوه. هنبر. (یادداشت بخط مؤلف) : تا خرکره بودی آن میره بودی و من از غم تو می میر در پیر خری بمن رمیدی وآنگه گویی که من خر میر. سوزنی. مگر خواهد خر شاعر که از خرکرگان وز وی چو تیم خرفروشان می شود دیوان اشعارم. سوزنی. خر خمخانه را آزاد کردم دل خرکرگان را شاد کردم. سوزنی. گه گه که در افادت درسی کند شروع تا همچو خویش خرکره را درس خوان کند. کمال الدین اسماعیل (از آنندراج). - امثال: شب خرکره طاووس نماید، نظیر: در شب گربه سمور است. ، طفل نافهم. طفل احمق. (یادداشت بخط مؤلف)
کره خر. جحش. تولب. جحشه. عیر. عَفا. خُداقی ّ. عِهْو. لَکَع. مِسْحَل. عُطعُط. عِفوَه. هنبر. (یادداشت بخط مؤلف) : تا خرکره بودی آن میره بودی و من از غم تو می میر در پیر خری بمن رمیدی وآنگه گویی که من خر میر. سوزنی. مگر خواهد خر شاعر که از خرکرگان وز وی چو تیم خرفروشان می شود دیوان اشعارم. سوزنی. خر خمخانه را آزاد کردم دل خرکرگان را شاد کردم. سوزنی. گه گه که در افادت درسی کند شروع تا همچو خویش خرکره را درس خوان کند. کمال الدین اسماعیل (از آنندراج). - امثال: شب خرکره طاووس نماید، نظیر: در شب گربه سمور است. ، طفل نافهم. طفل احمق. (یادداشت بخط مؤلف)
پرکار، پرکاله. (جهانگیری). وصله: بر خرقۀ تسلیم زن از سوزن اخلاص یک رقعۀ پرکارۀ ارباب حقایق. نزاری قهستانی (از جهانگیری). لیکن این بیت برای معنی فوق رسا نیست
پرکار، پرکاله. (جهانگیری). وصله: بر خرقۀ تسلیم زن از سوزن اخلاص یک رقعۀ پرکارۀ ارباب حقایق. نزاری قهستانی (از جهانگیری). لیکن این بیت برای معنی فوق رسا نیست
معرب خرگاه. رجوع به نخبهالدهر دمشقی ص 262 و 264 شود: هفت خاتون را در این خرکاه سبز راه این درگاه والا دیده ام. خاقانی. بر درش بسته میان خرکاه وار شاه این خرکاه مینا دیده ام. خاقانی. عیسی کده خرکاه او وز دلو یوسف چاه او در حوت یونس گاه او بر سان نو پرداخته. خاقانی. - خرکاه ماه،خرگاه ماه. خرگاه مه. خرگه مه. خرمن ماه. خرمن مه. این ترکیبات برای آن دائرۀ ملون است که گاهگاه گرد ماه پدید آید. (از شرفنامۀ منیری)
معرب خرگاه. رجوع به نخبهالدهر دمشقی ص 262 و 264 شود: هفت خاتون را در این خرکاه سبز راه این درگاه والا دیده ام. خاقانی. بر درش بسته میان خرکاه وار شاه این خرکاه مینا دیده ام. خاقانی. عیسی کده خرکاه او وز دلو یوسف چاه او در حوت یونس گاه او بر سان نو پرداخته. خاقانی. - خرکاه ماه،خرگاه ماه. خرگاه مه. خرگه مه. خرمن ماه. خرمن مه. این ترکیبات برای آن دائرۀ ملون است که گاهگاه گرد ماه پدید آید. (از شرفنامۀ منیری)
آنکه بسیار کار کند بی ماندگی. سخت پرکار. آنکه بسیار کار کند و مانده نشود. (یادداشت بخط مؤلف) ، کسی که کارش حمل هیزم و خاک کوه با الاغ و اسب باشد (در لهجۀ گناباد)
آنکه بسیار کار کند بی ماندگی. سخت پرکار. آنکه بسیار کار کند و مانده نشود. (یادداشت بخط مؤلف) ، کسی که کارش حمل هیزم و خاک کوه با الاغ و اسب باشد (در لهجۀ گناباد)
گیاهی است بوته مانند از تیره های نزدیک تیره زیتونیان دارای شاخه های باریک با گلهای سرخ و سفید و برگهای دراز شبیه ببرگ بیدوسه تایی و تلخ و سمی از گیاهان زینتی است دفلی
گیاهی است بوته مانند از تیره های نزدیک تیره زیتونیان دارای شاخه های باریک با گلهای سرخ و سفید و برگهای دراز شبیه ببرگ بیدوسه تایی و تلخ و سمی از گیاهان زینتی است دفلی