جدول جو
جدول جو

معنی هرکاره

هرکاره
کسی که هرکاری را بلد باشد و به همۀ کارها دست بزند، همه کاره
دیگ سنگی که در آن آش یا آبگوشت طبخ می کنند
پیک، قاصد
جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، آیشنه، زبان گیر، متجسّس، ایشه، خبرکش، منهی، رافع، راید
تصویری از هرکاره
تصویر هرکاره
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با هرکاره

هرکاره

هرکاره
همه کاره، کسی که به هر کاری دست بزند، پیک، قاصد، جاسوس، دیگ
هرکاره
فرهنگ فارسی معین

پرکاره

پرکاره
پرکار، پرکاله. (جهانگیری). وصله:
بر خرقۀ تسلیم زن از سوزن اخلاص
یک رقعۀ پرکارۀ ارباب حقایق.
نزاری قهستانی (از جهانگیری).
لیکن این بیت برای معنی فوق رسا نیست
لغت نامه دهخدا

هچکاره

هچکاره
مخفف هیچکاره. (آنندراج). رجوع به هیچکاره شود
لغت نامه دهخدا