خوب، عالی، بلند، والا، راست، مستقیم، پاک دامن، پرهیزکار، نیکوکار، درست کردار، راستگو، اوج و حضیض، فیرون، کواکب سعد و نحس، برای مثال حسودت در ید بهرام فیرون / نظر زی تو ز برجیس فرارون (دقیقی - ۱۰۴)، ستاره شمر چون فرارون بیافت / دوید و به سوی فریدون شتافت (فردوسی - لغت نامه - فرارون)
خوب، عالی، بلند، والا، راست، مستقیم، پاک دامن، پرهیزکار، نیکوکار، درست کردار، راستگو، اوج و حضیض، فیرون، کواکب سعد و نحس، برای مِثال حسودت در یَدِ بهرام فیرون / نظر زی تو ز برجیس فرارون (دقیقی - ۱۰۴)، ستاره شمر چون فرارون بیافت / دوید و به سوی فریدون شتافت (فردوسی - لغت نامه - فرارون)
مشرق است که در مقابل مغرب باشد. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج) (مفاتیح) : از خراسان برد مه طاووس وش سوی خاور میخرامد شاد و خوش. رودکی. مهر دیدم بامدادان چون شتافت از خراسان سوی خاور می شتافت. رودکی. ، خورشید. (از شرفنامۀ منیری) : اگر بر جنابت نه جامی گرفت خور آسان خراسان کجا می گرفت
مشرق است که در مقابل مغرب باشد. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج) (مفاتیح) : از خراسان برد مه طاووس وش سوی خاور میخرامد شاد و خوش. رودکی. مهر دیدم بامدادان چون شتافت از خراسان سوی خاور می شتافت. رودکی. ، خورشید. (از شرفنامۀ منیری) : اگر بر جنابت نه جامی گرفت خور آسان خراسان کجا می گرفت
خراسان در زبان قدیم فارسی بمعنی خاور زمین است. این اسم در اوائل قرون وسطی بطور کلی بر تمام ایالات اسلامی که در سمت خاور کویر لوت تا کوههای هند واقع بودند، اطلاق می گردید و به این ترتیب تمام بلاد ماوراءالنهر را در شمال خاوری به استثنای سیستان و قهستان در جنوب شامل می شد. حدود خارجی خراسان در آسیای وسطی بیابان چین و پامیر و از سمت هند جبال هندوکش بود. ولی بعدها این حدود هم دقیقتر و هم کوچکتر گردید تا آنجا می توان گفت خراسان که یکی از ایالات ایران در قرون وسطی بود از سمت شمال خاوری از رود جیحون به آنطرف را شامل نمی شد ولی همچنان تمام ارتفاعات ماورای هرات را که اکنون قسم شمال باختری افغانستان است، در برداشت. معالوصف بلادی که در منطقۀ علیای رود جیحون، یعنی در ناحیۀ پامیرواقع بودند، در نزد اعراب قرون وسطی جزء خراسان، یعنی داخل در حدود آن ایالت محسوب می شدند. ایالت خراسان در دورۀ اعراب، یعنی در قرون وسطی به چهار قسمت (چهار ربع) تقسیم می گردید و هر ربعی بنام یکی از چهارشهر بزرگی که در زمانهای مختلف کرسی آن ربع یا کرسی تمام ایالت واقع گردیدند و عبارت بودند از: نیشابور، مرو، هرات و بلخ. پس از فتوحات اول اسلامی، کرسی ایالت خراسان مرو و بلخ بود، ولی بعدها امرای سلسلۀ طاهریان مرکز فرمانروایی خود را بناحیۀ باختر برده، نیشابور را که شهر مهمی در غربی ترین قسمتهای چهارگانه بود، مرکز امارت خویش قرار دادند. (از سرزمینهای خلافت شرقی ترجمه فارسی ص 408، 409). آنچه در فوق گذشت وضع خراسان بگذشته بوده است و اما پس از جنگ هرات بسال 1249 ه. ق. خراسان به دو قسمت تجزیه شد، قسمتی که در مغرب هریرود واقع بود، جزء ایران و قسمت دیگر به افغانستان ضمیمه گردید و یکی از چهار ایالت ایران نام گرفت و ایالت خراسان (یعنی خراسان واقع در غرب هریرود) بحدود زیر است: شمال: ماوراءالنهر و قسمتهایی که از آن جدا شده است، مشرق: عراق عجم و استرآباد، طول آن از شمال بجنوب 800 و از مشرق بمغرب 480 کیلومتر و مساحت آن قریب 220000 کیلومتر میباشد (قدری بزرگتر از انگلستان). زمین خراسان عموماً کوهستانی وارتفاع کوههای آن در شمال و مشرق بیشتر و امتداد آنها عموماً از شمال غربی بجنوب شرقی است و دره های پر آب و حاصلخیز بین این رشته ها قرار گرفت که در هر یک از آنها مراکز پرجمعیتی پی درپی دیده میشود و این مراکز سابقاً آبادتر و پرجمعیت تر بوده است و نیز کوههایی که در شمال واقع شده، پوشیده از جنگل بوده و بقایای آن جنگلها هنوز دیده میشود. در مغرب خراسان، کویر نمک و در جنوب کویر لوت واقع است. دره هایی که در این ایالت واقع شده از شمال بجنوب بدین قرارند: 1- درۀقوچان، شیروان و بجنورد. 2- درۀ سبزوار، نیشابور ومشهد. 3- درۀ قاینات و بیرجند. رودهای مهمی مانند اترک و گرگان و کشف رود و رود ابریشم (قراسو) در آن جاری و قسمتی از آنها بمصرف زراعت می رسد. کرسی آن مشهد و شهرهای آن: سرخس، دره گز، قوچان، بجنورد، نیشابور، جوین، سبزوار، اسفراین، جام، باخزر، خواف، تربت حیدریه، ترشیز، فردوس، گلشن (طبس) ، قاینات، شاهرود، سمنان و دامغان است. (از جغرافیایی سیاسی کیهان ص 179، 210). صاحب حدود العالم آرد: خراسان ناحیت مشرق وی هندوستانست و جنوب وی بعضی از حدود خراسانست و بعضی بیابان کرکس کوه و مغرب وی نواحی گرگان است و حدود غور و شمال رود جیحون است و این ناحیتی است بزرگ با خواستۀ بسیار و نعمتی فراخ و نزدیک میانۀ آبادانی جهان است و اندر وی معدنهای زرست و سیم و گوهرهای کی از کوه خیزد و از این ناحیت اسب خیزد و مردمان جنگی ودر ترکستانست و از او جامۀ بسیار خیزد زر و سیم و پیروزه و داروها و این ناحیتی است با هوای درست و مردمان با ترکیب قوی و تن درست و پادشای خراسان اندر قدیم جدا بودی و پادشای ماوراءالنهر جدا و اکنون هر دویکی است و امیر خراسان ببخارا نشیند و از آل سامانست و از فرزندان بهرام چوبین و ایشان را ’ملک مشرق’ خوانند و اندر همه خراسان عمال او باشند و اندر حدهای خراسان پادشاهانند و ایشان را ’ملوک اطراف’ خوانند. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 88، 89) : خدایگان خراسان و آفتاب کمال که وقف کرد بر او ذوالجلال عز و جلال. عنصری. از همه شاهان چنین لشکر که آورد و که برد از عراق اندر خراسان وز خراسان در عراق. منوچهری. سلام کن ز من ای باد مر خراسان را. ناصرخسرو. خاک خراسان که بود جای ادب معدن دیوان ناکس اکنون شد. ناصرخسرو. بنالم بتو ای علیم قدیر ز اهل خراسان صغیر و کبیر. ناصرخسرو. قد ذکرنا فی کتاب فنون المعارف... ماذهبت الیه الفرس و البسط فی قسمه المعمور من الارض و نسمیهم مشارق الارض و ماقارب و ذلک من مملکتها خراسان و خر الشمس فاضافوا مواضع المطلع الیها. (التنبیه الاشراف مسعودی). رهروم مقصدامکان بخراسان یابم تشنه ام مشرب احسان بخراسان یابم. خاقانی. چه سبب سوی خراسان شدنم نگذارند عندلیبم بگلستان شدنم نگذارند. خاقانی. آن کعبۀ وفا که خراسانش نام بود اکنون بپای پیل حوادث خراب شد. خاقانی. عاج هندوستان و تحفه های چین و پوستینهای خراسانی. (ترجمه محاسن اصفهان ص 53) ، نام پرده ای بوده است از پرده های موسیقی: آواز خوش از کام و دهان و لب شیرین گر نغمه کند ور نکند دل بفریبد در پردۀ عشاق و خراسان و حجازست از حنجرۀ مطرب مکروه نزیبد. سعدی (گلستان) در اساطیر قدیم ما نام شهرها را غالباً نام شخص سازندۀ آن می شمردند و مستوفی آرد: خراسان پسر عالم و عالم پسر سام است و عراق پسر خراسان می باشد. (از تاریخ گزیده چ لیدن ص 27)
خراسان در زبان قدیم فارسی بمعنی خاور زمین است. این اسم در اوائل قرون وسطی بطور کلی بر تمام ایالات اسلامی که در سمت خاور کویر لوت تا کوههای هند واقع بودند، اطلاق می گردید و به این ترتیب تمام بلاد ماوراءالنهر را در شمال خاوری به استثنای سیستان و قهستان در جنوب شامل می شد. حدود خارجی خراسان در آسیای وسطی بیابان چین و پامیر و از سمت هند جبال هندوکش بود. ولی بعدها این حدود هم دقیقتر و هم کوچکتر گردید تا آنجا می توان گفت خراسان که یکی از ایالات ایران در قرون وسطی بود از سمت شمال خاوری از رود جیحون به آنطرف را شامل نمی شد ولی همچنان تمام ارتفاعات ماورای هرات را که اکنون قسم شمال باختری افغانستان است، در برداشت. معالوصف بلادی که در منطقۀ علیای رود جیحون، یعنی در ناحیۀ پامیرواقع بودند، در نزد اعراب قرون وسطی جزء خراسان، یعنی داخل در حدود آن ایالت محسوب می شدند. ایالت خراسان در دورۀ اعراب، یعنی در قرون وسطی به چهار قسمت (چهار ربع) تقسیم می گردید و هر ربعی بنام یکی از چهارشهر بزرگی که در زمانهای مختلف کرسی آن ربع یا کرسی تمام ایالت واقع گردیدند و عبارت بودند از: نیشابور، مرو، هرات و بلخ. پس از فتوحات اول اسلامی، کرسی ایالت خراسان مرو و بلخ بود، ولی بعدها امرای سلسلۀ طاهریان مرکز فرمانروایی خود را بناحیۀ باختر برده، نیشابور را که شهر مهمی در غربی ترین قسمتهای چهارگانه بود، مرکز امارت خویش قرار دادند. (از سرزمینهای خلافت شرقی ترجمه فارسی ص 408، 409). آنچه در فوق گذشت وضع خراسان بگذشته بوده است و اما پس از جنگ هرات بسال 1249 هَ. ق. خراسان به دو قسمت تجزیه شد، قسمتی که در مغرب هریرود واقع بود، جزء ایران و قسمت دیگر به افغانستان ضمیمه گردید و یکی از چهار ایالت ایران نام گرفت و ایالت خراسان (یعنی خراسان واقع در غرب هریرود) بحدود زیر است: شمال: ماوراءالنهر و قسمتهایی که از آن جدا شده است، مشرق: عراق عجم و استرآباد، طول آن از شمال بجنوب 800 و از مشرق بمغرب 480 کیلومتر و مساحت آن قریب 220000 کیلومتر میباشد (قدری بزرگتر از انگلستان). زمین خراسان عموماً کوهستانی وارتفاع کوههای آن در شمال و مشرق بیشتر و امتداد آنها عموماً از شمال غربی بجنوب شرقی است و دره های پر آب و حاصلخیز بین این رشته ها قرار گرفت که در هر یک از آنها مراکز پرجمعیتی پی درپی دیده میشود و این مراکز سابقاً آبادتر و پرجمعیت تر بوده است و نیز کوههایی که در شمال واقع شده، پوشیده از جنگل بوده و بقایای آن جنگلها هنوز دیده میشود. در مغرب خراسان، کویر نمک و در جنوب کویر لوت واقع است. دره هایی که در این ایالت واقع شده از شمال بجنوب بدین قرارند: 1- درۀقوچان، شیروان و بجنورد. 2- درۀ سبزوار، نیشابور ومشهد. 3- درۀ قاینات و بیرجند. رودهای مهمی مانند اترک و گرگان و کشف رود و رود ابریشم (قراسو) در آن جاری و قسمتی از آنها بمصرف زراعت می رسد. کرسی آن مشهد و شهرهای آن: سرخس، دره گز، قوچان، بجنورد، نیشابور، جوین، سبزوار، اسفراین، جام، باخزر، خواف، تربت حیدریه، ترشیز، فردوس، گلشن (طبس) ، قاینات، شاهرود، سمنان و دامغان است. (از جغرافیایی سیاسی کیهان ص 179، 210). صاحب حدود العالم آرد: خراسان ناحیت مشرق وی هندوستانست و جنوب وی بعضی از حدود خراسانست و بعضی بیابان کرکس کوه و مغرب وی نواحی گرگان است و حدود غور و شمال رود جیحون است و این ناحیتی است بزرگ با خواستۀ بسیار و نعمتی فراخ و نزدیک میانۀ آبادانی جهان است و اندر وی معدنهای زرست و سیم و گوهرهای کی از کوه خیزد و از این ناحیت اسب خیزد و مردمان جنگی ودر ترکستانست و از او جامۀ بسیار خیزد زر و سیم و پیروزه و داروها و این ناحیتی است با هوای درست و مردمان با ترکیب قوی و تن درست و پادشای خراسان اندر قدیم جدا بودی و پادشای ماوراءالنهر جدا و اکنون هر دویکی است و امیر خراسان ببخارا نشیند و از آل سامانست و از فرزندان بهرام چوبین و ایشان را ’ملک مشرق’ خوانند و اندر همه خراسان عمال او باشند و اندر حدهای خراسان پادشاهانند و ایشان را ’ملوک اطراف’ خوانند. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 88، 89) : خدایگان خراسان و آفتاب کمال که وقف کرد بر او ذوالجلال عز و جلال. عنصری. از همه شاهان چنین لشکر که آورد و که برد از عراق اندر خراسان وز خراسان در عراق. منوچهری. سلام کن ز من ای باد مر خراسان را. ناصرخسرو. خاک خراسان که بود جای ادب معدن دیوان ناکس اکنون شد. ناصرخسرو. بنالم بتو ای علیم قدیر ز اهل خراسان صغیر و کبیر. ناصرخسرو. قد ذکرنا فی کتاب فنون المعارف... ماذهبت الیه الفرس و البسط فی قسمه المعمور من الارض و نسمیهم مشارق الارض و ماقارب و ذلک من مملکتها خراسان و خر الشمس فاضافوا مواضع المطلع الیها. (التنبیه الاشراف مسعودی). رهروم مقصدامکان بخراسان یابم تشنه ام مشرب احسان بخراسان یابم. خاقانی. چه سبب سوی خراسان شدنم نگذارند عندلیبم بگلستان شدنم نگذارند. خاقانی. آن کعبۀ وفا که خراسانش نام بود اکنون بپای پیل حوادث خراب شد. خاقانی. عاج هندوستان و تحفه های چین و پوستینهای خراسانی. (ترجمه محاسن اصفهان ص 53) ، نام پرده ای بوده است از پرده های موسیقی: آواز خوش از کام و دهان و لب شیرین گر نغمه کند ور نکند دل بفریبد در پردۀ عشاق و خراسان و حجازست از حنجرۀ مطرب مکروه نزیبد. سعدی (گلستان) در اساطیر قدیم ما نام شهرها را غالباً نام شخص سازندۀ آن می شمردند و مستوفی آرد: خراسان پسر عالم و عالم پسر سام است و عراق پسر خراسان می باشد. (از تاریخ گزیده چ لیدن ص 27)
دهی است از دهستان درکاسعیده بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری، محلی است کوهستانی و جنگلی و هوای آن مرطوب ومالاریائی واقع در 18 هزارگزی شمال کیاسر و 3 هزارگزی شمال راه عمومی کیاسر بساری سکنۀ آن در حدود 200 تن و مذهب آنها شیعه و زبانشان مازندرانی و فارسی است، آب آنجا از چشمه و رود خانه گرم آب، محصولات غلات وبرنج است، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس و شال بافی و راه مالرو میباشد معدن زغال سنگ نیز در آنجا وجود دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان درکاسعیده بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری، محلی است کوهستانی و جنگلی و هوای آن مرطوب ومالاریائی واقع در 18 هزارگزی شمال کیاسر و 3 هزارگزی شمال راه عمومی کیاسر بساری سکنۀ آن در حدود 200 تن و مذهب آنها شیعه و زبانشان مازندرانی و فارسی است، آب آنجا از چشمه و رود خانه گرم آب، محصولات غلات وبرنج است، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس و شال بافی و راه مالرو میباشد معدن زغال سنگ نیز در آنجا وجود دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان خبر بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 70 هزارگزی جنوب باختری بافت سر راه مالرو خبر بدشت بر، محلی است کوهستانی و سردسیر و سکنۀ آن 180 تن و زبانشان فارسی و مذهبشان شیعه است آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8) ده کوچکی است از دهستان هنزا بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت واقع در نه هزارگزی باختر ساردوئیه و یک هزارگزی جنوب راه مالرو ساردوئیه ببافت سکنۀ آن 100 تن است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است از دهستان خبر بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 70 هزارگزی جنوب باختری بافت سر راه مالرو خبر بدشت بر، محلی است کوهستانی و سردسیر و سکنۀ آن 180 تن و زبانشان فارسی و مذهبشان شیعه است آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8) ده کوچکی است از دهستان هنزا بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت واقع در نه هزارگزی باختر ساردوئیه و یک هزارگزی جنوب راه مالرو ساردوئیه ببافت سکنۀ آن 100 تن است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است از دهستان خسروشاه بخش اسکوشهرستان تبریز واقع در 19 هزارگزی باختر بخش مزبور و 5 هزارگزی شوسۀ تبریز به اسکو، ناحیه ای است جلگه ای و معتدل و دارای 199 تن سکنه، مذهبشان شیعه و زبانشان ترکی است، آب آن جا از چشمه سار میباشد و محصول آنجا غلات است و شغل اهالی زراعت و گله داری است راه آنجا ارابه رو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان خسروشاه بخش اسکوشهرستان تبریز واقع در 19 هزارگزی باختر بخش مزبور و 5 هزارگزی شوسۀ تبریز به اسکو، ناحیه ای است جلگه ای و معتدل و دارای 199 تن سکنه، مذهبشان شیعه و زبانشان ترکی است، آب آن جا از چشمه سار میباشد و محصول آنجا غلات است و شغل اهالی زراعت و گله داری است راه آنجا ارابه رو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است جزء دهستان تفرش بخش طرخوران شهرستان اراک. واقع در 9هزارگزی شمال خاوری طرخوران و 9هزارگزی راه مالرو عمومی. این ناحیه کوهستانی و سردسیر و دارای 375 تن سکنۀ فارسی زبان است. آب آن از قنات و محصولاتش: غلات، گردو، بادام و بنشن است. اهالی بکشاورزی و گله داری گذران می کنند و راه آن مالرو است. عده ای از آنجا جهت تأمین معاش برای کارگری بطهران می روند. مزارع مکان و روازک جزء این ده منظور شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان تفرش بخش طرخوران شهرستان اراک. واقع در 9هزارگزی شمال خاوری طرخوران و 9هزارگزی راه مالرو عمومی. این ناحیه کوهستانی و سردسیر و دارای 375 تن سکنۀ فارسی زبان است. آب آن از قنات و محصولاتش: غلات، گردو، بادام و بنشن است. اهالی بکشاورزی و گله داری گذران می کنند و راه آن مالرو است. عده ای از آنجا جهت تأمین معاش برای کارگری بطهران می روند. مزارع مکان و روازک جزء این ده منظور شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)