جدول جو
جدول جو

معنی خاصوان

خاصوان
دهی است از دهستان خسروشاه بخش اسکوشهرستان تبریز واقع در 19 هزارگزی باختر بخش مزبور و 5 هزارگزی شوسۀ تبریز به اسکو، ناحیه ای است جلگه ای و معتدل و دارای 199 تن سکنه، مذهبشان شیعه و زبانشان ترکی است، آب آن جا از چشمه سار میباشد و محصول آنجا غلات است و شغل اهالی زراعت و گله داری است راه آنجا ارابه رو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با خاصوان

خاصگان

خاصگان
جَمعِ واژۀ خاصه. مقربان. ندیمان خاص. نزدیکان. محرمان: پس هفت تن ازخاصگان آن ملک مسلمان شدند. (ترجمه طبری بلعمی).
من از تو همی مال توزیع خواهم
بدین خاصگانت یکان و دوگانی.
منوچهری.
غلامی سیصد از خاصگان در رسته های صفه نزدیک امیر بایستادند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 290). نماز پیشین احمد دررسید و وی از نزدیکان و خاصگان سلطان مسعود بود. (تاریخ بیهقی). امیر با خاصگان خود فرود سرای گفته بود که... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 412). و این ملک بر سربلندی نشسته بود با تنی چند از خاصگان خویش. (نوروزنامه). ملک اجابت کرد با تنی ده از خاصگان باز ایستاد. (مجمل التواریخ و القصص).
خاصگان چون بخانه باز شدند
عامه هم بر سر مجاز شدند.
سنائی.
پرسید زخاصگان خود شاه
کاین شخص چه می کند در این راه.
نظامی.
شه در آن حجره نا نهاده قدم
خاصگان وخزینه داران هم.
نظامی.
عام را بار داد و خود بنشست
خاصگان ایستاده تیغ بدست.
نظامی.
حیرت اندر حیرت آمد زین قصص
بیهشی خاصگان اندر اخص.
مولوی
لغت نامه دهخدا

خاروان

خاروان
دهی است از دهستان بزواوند شهرستان اردستان واقع در 51 هزارگزی جنوب خاوری اردستان و 7 هزارگزی خاور راه شوسه اردستان به نائین ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و سکنۀ آن در حدود 248 تن مذهب آنها شیعه و زبانشان فارسی است آب آنجا از قنات و محصول آنجا غلات و خشکبار و شغل اهالی زراعت و راه آن فرعی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

خالوان

خالوان
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 5 هزارگزی جنوب کوزران و باختر راه فرعی کوزران به چهارزبر، ناحیه ای است واقع در دشت با آب و هوای سردسیری، 150 تن سکنه دارد که دین آنها اسلام است و زبانشان کردی و فارسی است، آب آنجا از چاه و قنات و محصولات آن غلات و حبوبات دیم و لبنیات و سبزی و صیفی و میوه میباشد، شغل اهالی گله داری و راه مالرو است ولی در تابستان به آنجا اتومبیل میتوان برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

خاصان

خاصان
جمع فارسی خاص که ضد عام است:
همت خاصان و دل عامیان.
نظامی.
که خاصان در این ره فرس رانده اند
بلا احصی از تک فرو مانده اند.
سعدی (از آنندراج).
چرا نزدیکترنیائی تا بحلقۀ خاصانت در آرد و از بندگان مخلصت شمارد. (گلستان سعدی). شنیدم که سحرگاهی با تنی چند از خاصان ببالین قاضی فراز آمد. (گلستان سعدی)
لغت نامه دهخدا