جدول جو
جدول جو

معنی خراخش - جستجوی لغت در جدول جو

خراخش
به نیکی، به سلامتی، به خوبی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرامش
تصویر خرامش
خرامیدن، برای مثال تا توانی شهریارا روز امروزین مکن / جز به گرد خم خرامش جز به گرد دن دنه (منوچهری - ۹۷)، به درگاه خسرو خرامش کنیم / به آیین پرستیش رامش کنیم (نظامی۵ - ۸۶۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خراخر
تصویر خراخر
خرّوپف، صدایی که در حالت خواب از گلوی شخص خوابیده بیرون آید
خرخر، خرناس، خره، خرنش، غطیط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خراش
تصویر خراش
اثری که از ناخن یا آلتی نوک تیز بر روی چیزی پیدا می شود، زخم کوچک و سطحی بر روی پوست، کنایه از هر چیز بی فایده و دورریختنی، بن مضارع خراشیدن، پسوند متصل به واژه به معنای خراشنده مثلاً آسمان خراش، جگرخراش، دل خراش، گوش خراش
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
ظاهراً بمعنی گفتگوست:
گفت هر شش را بگیرید ای دو خصم
من شوم آزاد بی خرخاش و وصم.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا
(خَ شِ)
عمل خراشیدن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ خَ)
صدا و آوازی را گویند که از گلوی مردم خفته و آن کس را که گلو فشرده باشند برآید. (از برهان قاطع) (از غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرای ناصری). خرخر
لغت نامه دهخدا
(خَ مِ)
عمل خرامیدن. (یادداشت بخط مؤلف). خوشی:
بماند بزاری روانش بجای
خرامش نیابد بدیگر سرای.
فردوسی.
، حرکت بناز:
گه خرامش چون لعبتی کرشمه کنان
بهر خرامش از او صدهزار غنج و دلال.
فرخی.
تاتوانی شهریارا روز امروز این مکن
جز بگرد خم خرامش جز بگرد دن دنه.
منوچهری.
نخستین خرامش درین کوچگاه
به البرز خواهم برون برد راه.
نظامی.
چمن باز نو شد بشمشاد و سرو
خرامش درآمد بکبک و تذرو.
نظامی.
هبلّی ̍، خرامش. هرکله، رفتار بنازو خرامش. خبیّخه، نوعی از خرامش. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُ خِ)
نام کوهی است بزرگ به دهناء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خراش
تصویر خراش
هر چیز شکافته و دریده، خدشه، اثر خراشیدن بر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراخر
تصویر خراخر
آوازی که از گلوی شخص خفته یا کسی که گلویش را فشرده باشند برآید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرامش
تصویر خرامش
خوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراش
تصویر خراش
((خَ))
بریدگی زخم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خراش
تصویر خراش
((خَ))
پریشانی، آشفتگی، گراش، کراش، غراش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرخاش
تصویر خرخاش
((خَ))
نگرانی، اضطراب، غوغا، جنجال، خرخشه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خراش
تصویر خراش
خدشه
فرهنگ واژه فارسی سره
ادا، قر، گراز، لنجه، خرامیدن، راه رفتن باناز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از خراش
تصویر خراش
Creakiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خراش
تصویر خراش
grincement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
به سلامتی، به مبارکی، به خوشی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خراش
تصویر خراش
скрипучесть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خراش
تصویر خراش
Quietschen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خراش
تصویر خراش
скрип
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خراش
تصویر خراش
skrzypienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خراش
تصویر خراش
吱吱声
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خراش
تصویر خراش
rangido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خراش
تصویر خراش
scricchiolio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خراش
تصویر خراش
chirrido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خراش
تصویر خراش
gekraak
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خراش
تصویر خراش
เสียงเอี๊ยด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خراش
تصویر خراش
suara berdecit
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خراش
تصویر خراش
चरचरा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خراش
تصویر خراش
חרחור
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خراش
تصویر خراش
ギーギー音
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خراش
تصویر خراش
삐걱거림
دیکشنری فارسی به کره ای