جدول جو
جدول جو

معنی خرا - جستجوی لغت در جدول جو

خرا
قابل خوردن، خورنده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خراد
تصویر خراد
(پسرانه)
نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله دلاوری ایرانی در زمان نوذر پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خرام
تصویر خرام
(دخترانه)
رفتاری همراه با ناز و زیبایی، وفای به وعده، خبرخوش، مژده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خراج
تصویر خراج
مالیات ارضی که از زمین، حاصل مزرعه یا درآمد دیگر گرفته می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرام
تصویر خرام
خرامیدن، پسوند متصل به واژه به معنای خرامنده مثلاً خوش خرام، مهمانی، ضیافت، نوید، مژده، برای مثال یکی نامه فرمود نزدیک سام / سراسر درود و نوید و خرام (فردوسی - ۱/۲۰۵ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خراش
تصویر خراش
اثری که از ناخن یا آلتی نوک تیز بر روی چیزی پیدا می شود، زخم کوچک و سطحی بر روی پوست، کنایه از هر چیز بی فایده و دورریختنی، بن مضارع خراشیدن، پسوند متصل به واژه به معنای خراشنده مثلاً آسمان خراش، جگرخراش، دل خراش، گوش خراش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خراز
تصویر خراز
کسی که درز موزه، کفش، مشک و مانند آن را می دوخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خراب
تصویر خراب
کنایه از نادرست، تباه، ویران، مخروبه مثلاً ساختمان خراب، فاقد حالت عادی مثلاً روحیۀ خراب، از کار افتاده مثلاً دستگاه خراب، گندیده، فاسد مثلاً میوۀ خراب، آشفته مثلاً موی خراب، کنایه از بی رونق مثلاً بازار خراب، کنایه از بیمار، بدحال مثلاً حال خراب، کنایه از بدمست مثلاً مست و خراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خراج
تصویر خراج
کسی که پول بسیار خرج می کند، ولخرج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خراص
تصویر خراص
تخمین زنندۀ وزن و اندازۀ کالا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خراش
تصویر خراش
هر چیز شکافته و دریده، خدشه، اثر خراشیدن بر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراط
تصویر خراط
آنکه چوب تراشد و برابر سازد، تراشنده چوب
فرهنگ لغت هوشیار
خم فروش خمگر آسی که باخر گردانند، آسی که با چاروا گردانند (اعم از خر و گاو و جز آنها)، یا خراس خراب. آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراص
تصویر خراص
بسیار دروغگو
فرهنگ لغت هوشیار
رفتار آهسته از روی ناز سرکشی زیبایی و وقار، بمهمانی بردن شخصی پس از نوید، کسی که مامور همراهی مهمان بخانه میربانست، درترکیب بمعنی (خرامنده) آید: خوش خرام زیبا خرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراف
تصویر خراف
بر چینگاه هنگام میوه چینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خران
تصویر خران
مطیع و فرمانبردار و رام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراه
تصویر خراه
پلیدی انداختن ریدن ریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراب
تصویر خراب
ویران شدن، ویرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراج
تصویر خراج
مرد بسیار زیرک و خرج کننده باج، مالیات، جزیه باج، مالیات، جزیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراد
تصویر خراد
یونانی تازی گشته خراشگر
فرهنگ لغت هوشیار
چرمدوز، در فارسی: مهره فروش دوزنده در زموزه و جزآن، مشکدوز، آنکه مهره و آینه و گردن بند و مانند آن فروشد مهره فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراص
تصویر خراص
((خَ رّ))
دروغ باف، دروغ زن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خراش
تصویر خراش
((خَ))
پریشانی، آشفتگی، گراش، کراش، غراش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خراس
تصویر خراس
((خَ))
آسیایی که با نیروی چهارپا یا خر کار می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خراز
تصویر خراز
((خَ رّ))
موزه دوز، مشک دوز، آن که مهره و آینه و گردن بند و مانند آن فروشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خراد
تصویر خراد
((خَ رّ))
چوب تراش، کسی که با دستگاه چوب تراشی اشیاء چوبی درست می کند، خراط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خراش
تصویر خراش
((خَ))
بریدگی زخم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خراج
تصویر خراج
((خَ))
مالیات، مالیات ارضی، باج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خراط
تصویر خراط
((خَ رّ))
چوب تراش، کسی که با دستگاه چوب تراشی اشیاء چوبی درست می کند، خراد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرام
تصویر خرام
((خَ یا خِ))
رفتار از روی ناز و زیبایی، وفای به وعده، نوید، مژده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خراس
تصویر خراس
آس عصاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خراش
تصویر خراش
خدشه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خراب
تصویر خراب
ویران، نابسامان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خراج
تصویر خراج
باژ
فرهنگ واژه فارسی سره