- خدیش
- بزرگتر خانه کد خدا، بانوی خانه کد بانو، پادشاه
معنی خدیش - جستجوی لغت در جدول جو
- خدیش
- بزرگ خانه، بانوی خانه
- خدیش
- بانوی خانه، کدبانو،
برای مثال چه خوش گفت مزدور با آن خدیش / مکن بد به کس گر نخواهی به خویش (رودکی - ۵۴۲)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دست خورد گی خراشیدن خدشه دار ساختن خراب کردن، خدشه، جمع تخدیشات
خدشه دار کردن، خراشیدن
جسمی دارای روشنایی و گرما که از سوختن چوب و زغال و مانند آن پدید آید. قدما آنرا یکی از عنصرهای بسیط چهار گانه می پنداشتند آذر مق آب، پاره ای از زغال و هیمه افروخته اخگر، شعله، سوز، قهر خشم، دوزخ جهنم، گوگرد احر، تندی تیزی، ایذاء ضرر رسانیدن، غم اندوه سخت، بلا مصیبت، عشق سوزان، عاشق. یا آب بر سرآتش... ریختن
خداوند، پادشاه، امیر، سلطان
یار، دوست، صدیق، مصاحب
خراشیدگی
گل و لای، لجن
خوداو، شخص، خویشتن
خداوند، پادشاه، امیر
خراش، خراشیدگی، ریشخند
کسی که با شخص بستگی و نسبت دارد، خویشاوند، برای مثال چنان شرم دار از خداوند خویش / که شرمت ز بیگانگان است و «خویش» (سعدی۱ - ۱۰۶) ، ضمیر مشترک برای اول شخص، دوم شخص و سوم شخص مفرد و جمع، خود، خویشتن، برای مثال برادر که در بند «خویش» است، نه برادر و نه خویش است (سعدی - ۱۰۶)
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، کیوغ،
شور و غوغا، آشوب
لش، لوش، لژن، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، کیوغ،
شور و غوغا، آشوب
آتش
ریشخند، استهزا
شور و غوغا، آشوب
((خیش))
فرهنگ فارسی معین
از افراد خانواده و خاندان، جمع خویشان، ضمیر مشترک برای اول شخص و دوم شخص و سوم شخص مفرد و جمع
داد و دهش
خوف، آشفتگی، ترس
نوعی پارچه خشن کتان که از آن فرش و پرده ها و چیزهای دیگر درست می کنند آنچه به گاو آهن بسته با آن زمین را شخم می زنند
آلتی برای شخم زدن زمین که به تراکتور یا گردن گاو بسته می شود، گاوآهن، کنایه از شخم زدن
نوعی پارچۀ کتان، پرده ای که از این نوع پارچه تهیه می شد، خیش خانه
نوعی پارچۀ کتان، پرده ای که از این نوع پارچه تهیه می شد، خیش خانه
گاوآهن
پارچه ای خشن از کتان، پرده ای از کتان که آن را در اتاق می آویختند و برای خنک شدن، آن را نمناک می کردند
آنتن بشقابی
جمع تخدیش