- خدعه
- جمع خادع، فریبکاران، کوره راه ها، دژ خویان بلوس اروند کرش دستان فریب مکرورزی دستان آوری: (بمکر و خدعه در دام افتاد)، مکر فریب دستان فسون
معنی خدعه - جستجوی لغت در جدول جو
- خدعه ((خُ عِ))
- مکر، حیله و فریب
- خدعه
- مکر، حیله، فریب، احتیال، شید، نارو، قلّاشی، کید، دستان، نیرنگ، دلام، تزویر، خاتوله، چاره، تنبل، کلک، ترفند، دغلی، اشکیل، ترب، ستاوه، شکیل، گربه شانی، روغان، دویل، غدر، ریو، گول، حقّه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خراش
آیین نو نو آوری نو آیینی
باقیمانده و بریدگی
مکر، فریب، فریفتن
اجتماع مردم، قوم
مکرورزی دستان آوری: (بمکر و خدعه در دام افتاد)، مکر فریب دستان فسون
خراش، هول، بیم
ریزه و خرده، شراره آتش
لنگی پاره گوشت
تنپوش دادن، فرجامه تنپوش، گزیده داراک جامه دوخته که بزرگی بکسی بخشد، جمع خلع
فراخی عیش، آسایش
رنج، بد بختی
خادم، مجموع کارکنان یک وسیله، مکان یا ماشین مثلاً خدمۀ مسجد، خدمۀ هواپیما، خدمۀ هتل
آسیب، صدمه، اثری که از زخم یا خراش باقی مانده باشد، خراشیدگی، خراش
مونث قدع و شرمگین: زن گبه کوتاه (گبه جبه تازی گشته) مونث قدع و شرمگین: زن
شراره، ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد، اخگر، ابیز، آلاوه، لخشه، جرقّه، خدره، ژابیژ، آییژ، جذوه، لخچه، بلک، جمر، ایژک، جمره، ضرمه، آتش پاره، سینجر
دروازه، بازار، بازار سرد، پستو شغاهخانه سکینه راحت خفض عیش، سکون نفس در وقت حرکت شهوت و مالک زمام خویش بودن (اخلاق ناصری 77)
گونه رخساره، گودال دراز رخسار دیم
اژدهای حیله گری و مکاری
کرشگر بلوسا
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، فریفتن، چپ رفتن، نیرنگ ساختن، غدر کردن، مکایدت کردن، گربه شانه کردن، پشت هم اندازی کردن، کید آوردن، حقّه زدن، شید آوردن، ترفند کردن، نارو زدن، مکر کردن، سالوسی کردن، تبندیدن، غدر اندیشیدن، تنبل ساختن، گول زدن، اورندیدن، دستان آوردن، غدر داشتن