جدول جو
جدول جو

معنی خدعه

خدعه
مکر، حیله، فریب، احتیال، شید، نارو، قلّاشی، کید، دستان، نیرنگ، دلام، تزویر، خاتوله، چاره، تنبل، کلک، ترفند، دغلی، اشکیل، ترب، ستاوه، شکیل، گربه شانی، روغان، دویل، غدر، ریو، گول، حقّه
تصویری از خدعه
تصویر خدعه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خدعه

خدعه

خدعه
جمع خادع، فریبکاران، کوره راه ها، دژ خویان بلوس اروند کرش دستان فریب مکرورزی دستان آوری: (بمکر و خدعه در دام افتاد)، مکر فریب دستان فسون
فرهنگ لغت هوشیار

خدعه

خدعه
مکر. فریب. (از غیاث اللغات) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). نیرنگ. کنبوره. دستان. زرق. دغا. اوزند. رنگ. ترفند. حقه. تنبل (ت ُ / ت َ و ب َ / ب ُ) .کنبور. افسون. کیمیا: جاه دنیای فریبنده... مانند خدعۀ غول... است. (کلیله و دمنه). آن مدامیر به آن خدعه مغرور گشتند. (ترجمه تاریخ یمینی).
ای خلیل اینجا شرار و دود نیست
جزکه سحر و خدعۀ نمرود نیست.
مولوی (مثنوی).
بشنوم یا من دهم هم خدعه اش
تا بداند اهل را آن فرع کش.
مولوی (مثنوی).
ای خدا بنمای تو هر چیز را
آنچنانکه هست در خدعه سرا.
مولوی (مثنوی).
، کسی که مردم او را بسیار فریب میدهند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، آنچه بوسیلۀ او حیله می شود. ما یخدع به. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

خدعه

خدعه
قبیله ای است ازتمیم و آنها از ربیعه بن کعب اند. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

خدعه

خدعه
نام آبی است مرغنی را که سپس به بنی عتریف بن سعد بن جلال بن غنم بن غنی تعلق گرفت. (از یاقوت در معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

خدعه

خدعه
فریب. منه: الحرب خدعه، جنگ انصرام می یابد بفریب. (از منتهی الارب) ، این کلمه واحد خدع است و طریق خدع به راههایی اطلاق میشود که گاه نمایان و گاه مخفی است. (از یاقوت در معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

خدعه

خدعه
تزویر، تعابن، حقه، حیله، خدعت، دستان، دوال، ریو، سوسه، شایبه، غش، فریب، فسون، گول، مکر، نیرنگ، کید
فرهنگ واژه مترادف متضاد