معنی خداش - جستجوی لغت در جدول جو

خداش

لغت نامه دهخدا

خشاش

(پسرانه)

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی

فرهنگ نامهای ایرانی

خلاش

زمین دارای خاک اسیدی و بقایای گیاهی فراوان

فرهنگ فارسی عمید

خدام

خادم ها، خدمت کننده ها، خدمتگزارها، نوکرها، خدمتکارها، کنایه از مطیع ها، جمع واژۀ خادم

فرهنگ فارسی عمید

خداع

حیله گری، فریبکاری

فرهنگ فارسی عمید

خدیش

بانوی خانه، کدبانو، برای مثال چه خوش گفت مزدور با آن خدیش / مکن بد به کس گر نخواهی به خویش (رودکی - ۵۴۲)

فرهنگ فارسی عمید

خداع

فریبکار، مکار

فرهنگ فارسی عمید

خفاش

جانور پستانداری با پوزۀ باریک، گوش های برجسته، دندان های بسیار تیز و قوۀ بینایی ضعیف که دست و پایش با پردۀ نازکی به هم متصل شده و به شکل بال درآمده است که با آن می تواند مثل پرندگان پرواز کند، بیواز، خربیواز، شب پره، شب یازه، شبکور، مرغ عیسی، شیرمرغ، وطواط

جانور پستانداری با پوزۀ باریک، گوش های برجسته، دندان های بسیار تیز و قوۀ بینایی ضعیف که دست و پایش با پردۀ نازکی به هم متصل شده و به شکل بال درآمده است که با آن می تواند مثل پرندگان پرواز کند، بیواز، خربیواز، شب پره، شب یازه، شبکور، مُرغ عیسی، شیرمرغ، وطواط

فرهنگ فارسی عمید

خراش

اثری که از ناخن یا آلتی نوک تیز بر روی چیزی پیدا می شود، زخم کوچک و سطحی بر روی پوست، کنایه از هر چیز بی فایده و دورریختنی، بن مضارع خراشیدن، پسوند متصل به واژه به معنای خراشنده مثلاً آسمان خراش، جگرخراش، دل خراش، گوش خراش

اثری که از ناخن یا آلتی نوک تیز بر روی چیزی پیدا می شود، زخم کوچک و سطحی بر روی پوست، کنایه از هر چیز بی فایده و دورریختنی، بن مضارعِ خراشیدن، پسوند متصل به واژه به معنای خراشنده مثلاً آسمان خراش، جگرخراش، دل خراش، گوش خراش

فرهنگ فارسی عمید

آداش

نسبت میان دو تن که یک نام داشته باشند، همنام، هم اسم

فرهنگ فارسی عمید

خداع

سخت مکار، حیله باز، مشهور، فریبنده

فرهنگ لغت هوشیار

خدات

آقا، برتر، بزرگتر

فرهنگ لغت هوشیار

خداب

کذاب، دروغگو

فرهنگ لغت هوشیار

خباش

گرد آورنده

فرهنگ لغت هوشیار

خفاش

شب پره، شب پرک، شبکوره، شب پاره، و موش کور نیز گویند

فرهنگ لغت هوشیار

خراش

هر چیز شکافته و دریده، خدشه، اثر خراشیدن بر چیزی

فرهنگ لغت هوشیار

خدام

خدمتگزاران، خدمتکاران

فرهنگ لغت هوشیار

خدان

جمع خد، دیم ها رخساره ها

فرهنگ لغت هوشیار

خدای

آفریدگار جهان ا، مالک صاحب، جمع خدایان

فرهنگ لغت هوشیار

خدیش

بزرگتر خانه کد خدا، بانوی خانه کد بانو، پادشاه

فرهنگ لغت هوشیار

کداش

الفنجگر، گدای پر رو

فرهنگ لغت هوشیار

خداد

جمع خد، دیم ها رخساره ها

فرهنگ لغت هوشیار

پداش

مطلق مکافات و جزا از خیر و شر جزا سزا، جزای نیک مکافات مقابل پادافراه پادافره باد افراه بادافره، جزای بد بادافراه عقاب، مهر کابین. یا پاداش نیک. جزای نیک ثواب اجر. یا پاداش نیک دادن، اجر نیک دادن ثواب دادن، یا پاداش نیکو. پاداش نیک

فرهنگ لغت هوشیار

آداش

همنام ویک اسم

فرهنگ لغت هوشیار

خدام

((خُ دّ))

جمع خادم، خدمتکاران، خدمتگزاران

فرهنگ فارسی معین

خداع

((خِ))

فریبکاری، فریب آوری. خداع (خ دّ) فریبکار، فریفتار، سخت مکار

فرهنگ فارسی معین

آداش

همنام، هم اسم

فرهنگ فارسی معین

خدیش

بزرگ خانه، بانوی خانه

فرهنگ فارسی معین

خفاش

((خُ فّ))

پستانداری است شبیه موش که دست و پای وی با پرده نازکی به هم متصل و به شکل بال است که با آن پرواز می کند. چشم هایش ضعیف است و به همین دلیل روزها را در تاریکی به سر می برد

فرهنگ فارسی معین