جدول جو
جدول جو

معنی خدام

خدام((خُ دّ))
جمع خادم، خدمتکاران، خدمتگزاران
تصویری از خدام
تصویر خدام
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با خدام

خدام

خدام
خادم ها، خدمت کننده ها، خدمتگزارها، نوکرها، خدمتکارها، کنایه از مطیع ها، جمعِ واژۀ خادم
خدام
فرهنگ فارسی عمید

خدام

خدام
جَمعِ واژۀ خَدَمَه و خدمه، دوال سطبر تافته شده مانند حلقه که بر خرده گاه شتر بسته پاافزار شتر را بدان محکم کنند و حلقه قوم و پای برنجن و ساق را گویند. (از آنندراج). رجوع به خَدَمَه در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

خدام

خدام
جَمعِ واژۀ خادم. (غیاث اللغات) ، خَدَمَه. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) (از قاموس). خادمان. چاکران. خدمتگاران. (از آنندراج) :
ای بس ملکان را که او فروخورد
با ملکت و با چاکران و خدام.
ناصرخسرو.
ببزمگاه تو شاهان و خسروان خدام
برزمگاه توخانان و ایلکان حجاب.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا

خدام

خدام
چابک و چالاک در خدمت. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از معجم الوسیط)
لغت نامه دهخدا