جَمعِ واژۀ خَدَمَه و خدمه، دوال سطبر تافته شده مانند حلقه که بر خرده گاه شتر بسته پاافزار شتر را بدان محکم کنند و حلقه قوم و پای برنجن و ساق را گویند. (از آنندراج). رجوع به خَدَمَه در این لغت نامه شود
جَمعِ واژۀ خادم. (غیاث اللغات) ، خَدَمَه. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) (از قاموس). خادمان. چاکران. خدمتگاران. (از آنندراج) : ای بس ملکان را که او فروخورد با ملکت و با چاکران و خدام. ناصرخسرو. ببزمگاه تو شاهان و خسروان خدام برزمگاه توخانان و ایلکان حجاب. مسعودسعد