جدول جو
جدول جو

معنی خجره - جستجوی لغت در جدول جو

خجره
داس
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاره
تصویر خاره
(دخترانه)
خارا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خوره
تصویر خوره
جذام، بیماری عفونی مزمن که از علائم آن کم خونی، خستگی زیاد، سردرد، اختلال در دستگاه تنفس و دستگاه گوارش، درد مفاصل، تب، زکام و خونریزی از بینی می باشد، گاهی مادۀ متعفنی از بینی خارج می شود، موهای پلک و ابروها می ریزد، لکه هایی در پیشانی و چانه بروز می کند و لب ها و گونه ها متورم می شود، داءالاسد، لوری، کلی، آکله
کنایه از علاقه مند، طعمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجره
تصویر حجره
اتاقی در مدرسه یا کاروان سرا، غرفه، اتاق، خانه، ناحیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاره
تصویر خاره
خارا، برای مثال ز روی دوست مرا چون گل مراد شکفت / حوالۀ سر دشمن به سنگ خاره کنم (حافظ - ۷۰۰) ، به دندان مزد از او خواهم قمیصی / اگر اطلس بود یا خاره یا خز (سوزنی) پتکی که آهنگران با آن آهن بر روی سندان می کوبند، برای مثال به زیر ضربت شمشیر و گرزشان گفتی / که آبگینه و موم است خاره و سندان (عبدالواسع جبلی - ۳۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوره
تصویر خوره
خرزهره، درختچه ای زینتی، بوته مانند و سمّی، با شاخه های باریک، گل های سرخ، سفید یا صورتی و برگ های دراز
زقّوم، جار، دفلیٰ، سمّ الحمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیره
تصویر خیره
ویژگی حالت چشم هنگام بادقت نگاه کردن به یک چیز، در علم زیست شناسی خیری
کنایه از با حالت فرومانده از حیرت و شگفتی، باسرگشتگی، باحیرت، برای مثال ملک در سخن گفتنش خیره ماند / سر دست فرماندهی برفشاند (سعدی۱ - ۴۹)
خیره کننده، بی سبب، به بیهودگی، برای مثال هر که تواند که فرشته شود / خیره چرا باشد دیو و ستور (انوری - ۶۵۴)
کنایه از بی پروا، گستاخ، سرکش، بی شرم، برای مثال همه پیش من جنگجوی آمدند / چنان خیره و پوی پوی آمدند (فردوسی - ۱/۲۲۳)
خیره شدن: از روی حیرت و شگفتی به چیزی چشم دوختن، حیران و متحیر شدن
خیره کردن (ساختن): حیران و سرگردان ساختن، کنایه از به شگفتی انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خطره
تصویر خطره
خطرت، هر اندیشه ای که بر ذهن وارد می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فجره
تصویر فجره
فاجر، گناهکار، تباه کار، نابکار، زناکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خجاره
تصویر خجاره
کم، اندک مثلاً در مدتی خجاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شجره
تصویر شجره
یک درخت، درخت، شجره نامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خمره
تصویر خمره
خمچه، خم کوچک، خمبره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خبره
تصویر خبره
متخصص، کارشناس، خبرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجره
تصویر تجره
آشکار گشت آشکار گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیره
تصویر خیره
بدخواه، بد اندیش، ستمگر، آزار دهنده، نابکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجره
تصویر شجره
نسب نامه، فهرست اسامی گذشتگان که بترتیب نوشته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
هر چه که چیزیرا بخورد و نابود کند، مانند بیماری جذام نور، پرتو، فروغ
فرهنگ لغت هوشیار
دروغ آشکار، گشاده راه راه آشکار میان دو کوه آبخیز زهاب جمع فاجر بدکاران بدکرداران، زناکاران
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته خمره خاز مایه (خمیر مایه)، لرد می درد، گلغونه، بوی خوش خم کوچک خمچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفره
تصویر خفره
پیمان، پناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزره
تصویر خزره
پشت درد لوچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضره
تصویر خضره
سبزی، تیره رنگی در اسپ ، گندمگونی در آدمی، نرمی و نازکی
فرهنگ لغت هوشیار
بدل گذشتن، چیزی که که بر دل گذرد از احکام طریقت، قلب (باعتبار تسمیه حال باسم محل)، ادعیه ای که خوانده شود، جمع خطرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجاره
تصویر خجاره
اندک، کم، قلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدره
تصویر خدره
ریزه و خرده، شراره آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبره
تصویر خبره
آگاهی یافتن، معرفت پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خذره
تصویر خذره
جمع خذره، باد فره باد فره بادریسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاره
تصویر خاره
سنگ سخت، سنگ خارا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجره
تصویر حجره
پاره زمین دیوار کشیده مسقف، پاره از زمین، غرفه
فرهنگ لغت هوشیار
راه کهکشان، آسمان دره، کهکشان و آن خط سفیدی است که به شب در آسمان دیده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
زن فربه، سال پر هجرت در فارسی فرا روی (کوچ)، جداشدن، دل کندن: از زاد گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجره
تصویر عجره
گره رگه در چوب، کارپیچیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاره
تصویر خاره
((رِ))
نوعی سنگ سخت، گرانیت، نوعی پارچه ابریشمی موجدار، خارا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوره
تصویر خوره
آکله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خبره
تصویر خبره
کارشناس، زبردست
فرهنگ واژه فارسی سره