جدول جو
جدول جو

معنی خجج - جستجوی لغت در جدول جو

خجج
(خَ جَ)
چینه دان مرغ. (از ناظم الاطباء). حوصله. سنگدان مرغ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لجج
تصویر لجج
لجه ها، میانه های دریا، جماعت بسیار، جمع واژۀ لجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خجل
تصویر خجل
شرمگین، شرمنده، شرمسار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خفج
تصویر خفج
بختک، کابوس، رؤیای وحشتناک توام با احساس خفگی و سنگینی بدن که انسان را از خواب می پراند، درفنجک، برفنجک، کرنجو، برغفج، فدرنجک، سکاچه، خفتو، خفتک، فرنجک، برخفج، فرهانج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خجو
تصویر خجو
چکاوک، پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر
چکاو، چکوک، چاوک، ژوله، جل، جلک، هوژه، خاک خسپه، نارو، قبّره، قنبره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرج
تصویر خرج
مقابل دخل، هزینه، در امور نظامی کنایه از مادۀ منفجره ای برای پرتاب گلوله، موشک و مانند آن، در فقه نفقه، مصرف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خجک
تصویر خجک
نقطه، خال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجج
تصویر حجج
حجت ها، برهان ها، دلیل ها، نمودارها، سندها، جمع واژۀ حجت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خنج
تصویر خنج
شادی، طرب، برای مثال ای مایۀ طربم و آرام روز و شبم / من خنج تو طلبم تو رنج من طلبی (عنصری - ۳۵۴)، نفع، فایده، سود، بهره، برای مثال گرت من ستایش نگویم مرنج / که بهره ندارم ز گنج تو خنج (ازرقی- مجمع الفرس - خنج)، ناز و عشوه، غنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاج
تصویر خاج
چلیپا، صلیب، در علم زیست شناسی گشنیز، در ورق بازی گشنیز
نرمۀ گوش
فرهنگ فارسی عمید
بر وزن تاج بمعنی چلیپا باشد که صلیب نصاری است، (برهان) (آنندراج) (جهانگیری)، رجوع بصلیب شود، نرمۀ گوش یعنی جائی که گوشواره در آن کنند، (برهان) (آنندراج) :
دولت از خاج گوش بندۀ تو
بنده را حلقه درکشند بخاج،
سوزنی،
، دار، یکی از اشکال ورق بازی (قمار)، رجوع به صلیب و رجوع به چلیپا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لجج
تصویر لجج
چرک چشم، کاسه چشم مغاکی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جخج
تصویر جخج
علتی باشد مانند بادنجان که از گلو و گردن مردم برآید و درد نکند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حجه، گواه ها جمع حجت. یا حجج اسلام، جمع حجت اسلام (حجه الاسلام) حجه الاسلامان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجل
تصویر خجل
شرم، حیا، شرمندگی
فرهنگ لغت هوشیار
نشان، خال لکه داغ، نقطه، خال، خال سفیدی که در چشم افتد، نشانی که با سر چوب یا با انگشت در زمین کشند
فرهنگ لغت هوشیار
هزینه، بیرون شدن از مال هرچه باشد، ضد درآمد، بکار بردن پول، پول دادن و خریدن
فرهنگ لغت هوشیار
سست، آب آشامیدنی دیو خار لاز گیاهان سنگینیی که بهنگام خواب شخص احساس کند بختک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجف
تصویر خجف
خفت و سبکی، تکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمج
تصویر خمج
بویناکی بوی گرفتگی، تباهخویی، تباهدینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنج
تصویر خنج
باطل، ضایع، بیهوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجر
تصویر خجر
بد بوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبج
تصویر خبج
چوب زدن، تیز دادن، گاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجت
تصویر خجت
مستی، شهوت، هوای نفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجل
تصویر خجل
((خَ جَ))
شرمساری، شرمندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خجک
تصویر خجک
((خَ جَ))
لکه، داغ، خال سفیدی که در چشم پیدا شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنج
تصویر خنج
((خَ))
شادی، طرب، نفع، فایده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خجل
تصویر خجل
((خَ جِ))
شرمنده، شرمسار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خفج
تصویر خفج
((خَ))
بختک، کابوس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرج
تصویر خرج
((خُ))
کیسه مانندی که بر پشت چهارپا می گذارند و از دو طرف آویزان شده در آن اجناس را قرار می دهند، خورجین، خرج، خرجین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرج
تصویر خرج
((خَ))
هزینه، حق کار و زحمت، نفقه، ماده منفجره برای پرتاب گلوله و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاج
تصویر خاج
صلیب، چلیپا، یکی از خال های ورق، گشنیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاج
تصویر خاج
نرمه گوش که در آن گوشواره کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حجج
تصویر حجج
((حُ جَ))
جمع حجت، دلایل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرج
تصویر خرج
هزینه
فرهنگ واژه فارسی سره