جدول جو
جدول جو

معنی خاگینه - جستجوی لغت در جدول جو

خاگینه
خوراکی که از به هم زدن زرده و سفیدۀ تخم مرغ و سرخ کردن آن در روغن تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
خاگینه
(نَ / نِ)
نان خورش معروفی است. (غیاث اللغات). نان خورشی است که از تخم ماکیان می سازند. (ناظم الاطباء). خوراکی است ساخته از تخم مرغ که زرده و سفیده را بهم زده در روغن سرخ کنند و گاهی شکر یا قند هم ریزند. (فرهنگ نظام). خایه ریز که از بیضۀ مرغ راست کنند. (آنندراج) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 379). تخم ریز. عجّه. خبیص البیض:
ور بگویم صفت قیمه و خاگینۀ گرم
برود از دل هر مستمعی صبر و قرار.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا
خاگینه
خوراکی است ساخته از تخم مرغ که زرده و سفیده را بهم زده و در روغن سرخ کنند و گاهی هم شکر میریزند
فرهنگ لغت هوشیار
خاگینه
((نِ))
خوراک ساده ای که از مخلوط کردن زرده و سفیده تخم مرغ و سرخ کردن آن در روغن درست می شود
فرهنگ فارسی معین
خاگینه
بیضه، تخم، مرغانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آبگینه
تصویر آبگینه
(دخترانه)
شیشه، آینه، ظرف شیشه ای یا بلورین به ویژه جام شراب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نازینه
تصویر نازینه
(دخترانه)
منسوب به ناز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نارینه
تصویر نارینه
(دخترانه)
ظریف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دارینه
تصویر دارینه
(دخترانه)
نام روستایی در نزدیکی سقز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامینه
تصویر رامینه
(دخترانه)
رامین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پارینه
تصویر پارینه
پارسالی، برای مثال گفتمت امسال شدی به ز پار / رو که همان احمد پارینه ای (سنائی۲ - ۴۹۴)، سال گذشته، سال پیش، کهنه، دیرینه، قدیمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خانیچه
تصویر خانیچه
حوض کوچک یا گودالی که آب چشمه در آن جمع می شود، برای مثال من آن خانیچهام کآبم عیان است / هر آنچم در دل آید بر زبان است (نظامی۲ - ۲۷۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاینده
تصویر خاینده
جونده، کسی که چیزی را با دندان نرم می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبگینه
تصویر آبگینه
شیشه، بلور، برای مثال آبگینه همه جا یابی از آن بی محل است / لعل دشخوار به دست آید از آن است عزیز (سعدی - ۱۷۶)آیینه، برای مثال دو خانه دگر زآبگینه بساخت / زبرجد به هر جایش اندر نشاخت (فردوسی - ۲/۹۴)تنگ بلور، شیشۀ شراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنگینه
تصویر شنگینه
چوبی که چهارپایان را با آن می رانند، برای مثال اگر با من دگر کاوی خوری ناگه / به سر بر تیغ و بر پهلوی شنگینه (فرالاوی - شاعران بی دیوان - ۴۲)، چوبی که گازران جامه را در وقت شستن با آن می کوبند، کدین، کدینه، کوبین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کابینه
تصویر کابینه
هیئت دولت، هیئت وزیران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سالینه
تصویر سالینه
مربوط به یک یا چند سال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرگینه
تصویر گرگینه
پوست گرگ، نوعی پوستین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارچینه
تصویر خارچینه
موچین، دو انگشت اشاره و شست که با آن نیشگون می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خایگینه
تصویر خایگینه
خاگینه، خوراکی که از به هم زدن زرده و سفیدۀ تخم مرغ و سرخ کردن آن در روغن تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
(خوا / خا نَ / نِ)
تخم مرغ به روغن بریان کرده. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج). خاگینه. رجوع به خاگینه شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است جزءدهستان طارم پائین بخش سیردان شهرستان زنجان، واقع در 42 هزارگزی خاوری سیردان و 6 هزارگزی جمال آباد که سر راه شوسۀ قزوین است. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و 100 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان کردی است. آب آنجا از رود نو و محصولاتش غلات و برنج میباشد. شغل اهالی زراعت و گله داری و گلیم و جاجیم بافی و راه آنجا مالرو است. سکنۀ آنجا از طایفه کرد است و این ده قشلاق آنها محسوب میشود و ییلاق آنها حدود قاقازان است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
خاگینه. (ناظم الاطباء). خایۀ ریز که از بیضۀ مرغ راست کنند. (شرفنامۀ منیری). طعامی که از تخم مرغ زده سازند. (زمخشری) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 379). عجه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس) ، طعامی که از تخم مرغ و گوشت سازند. طباهجه. (زمخشری) ، تخم ماکیان برشته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
چوب دستی که چارپایان را به وسیله آن رانند، چوبی که گازران پارچه و لباس را به هنگام شست و شو با آن کوبند کدین
فرهنگ لغت هوشیار
خوراکی که از هم زدن زرده و سفیده تخم مرغ و سرخ کردن آن در روغن تهیه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواگینه
تصویر خواگینه
تخم مرغ به روغن بریان کرده، خاگینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داغینه
تصویر داغینه
کهنه و مستعمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانیچه
تصویر خانیچه
حوض کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رازینه
تصویر رازینه
پلکان، راهرو اطاق یا پشت بام که دارای چند پله باشد، شیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارینه
تصویر پارینه
منسوب و مربوط بسال گذشته منسوب به پار پارسالین پارین: (که تقویم پارینه نایدبکار) (سعدی)، سال گذشته سال پیش پار، کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
شیشه زجاج، بلور، آینه زجاجی، ظرف شیشه یی ظرف شراب، الماس، تیغ، آسمان. یا آبگینه بیمار. قاروره تفسیره پیشیار. یا آبگینه حلبی. آینه حلبی آینه فلزی که در شهر حلب میساختند. یا آبگینه شامی. آینه شامی آینه منسوب بشهر شام. یا آبگینه مخروط. بلور تراشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادینه
تصویر مادینه
مونث
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سالینه
تصویر سالینه
آنتیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کابینه
تصویر کابینه
دولت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پارینه
تصویر پارینه
قدیمی، ماضی
فرهنگ واژه فارسی سره