- خاکزاد
- آدم که از خاک آفریده شده
معنی خاکزاد - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حلالزاده، پاکنژاد
زاده شده از خاک، برای مثال نشاید بنی آدم خاک زاد / که در سر کند کبر و تندیّ و باد (سعدی - ۱۷۳) ، کنایه از لقبی که گوینده برای اظهار فروتنی و تواضع به خود می دهد، خاکسار
پاکزاد
موطن، میهن، مولد
خوار، ذلیل
خاک مانند، خاک آلود
جائی که بر آن خاک و خاشاک اندازند
فرزند شاه شاهپور شاپور شهزاده، جمع شاهزادگان
خشکسار، زمین خشک و بی آب و علف
جای ریختن خاک یا خاک روبه، برای مثال بیفتد همه رسم جشن سده / شود خاکدان جمله آتشکده (فردوسی۲ - ۲۴۸۹) ، چو در خاکدان لحد خفت مرد / قیامت بیفشاند از موی گرد (سعدی۱ - ۱۸۹) کنایه از دنیا، برای مثال همه زاین خاکدان اندرگذشتند / بدند از خاک، بازان خاک گشتند (ناصرخسرو - لغت نامه - خاکدان) ، خانۀ خاکدان دو در دارد / تا یکی را برد یکی آرد (نظامی۴ - ۷۳۴)
فروتن، خوار، ذلیل، خاک زاد، خاک آلوده، حقیر، ناچیز، برای مثال گناه آید از بندۀ خاکسار / به امیّد عفو خداوندگار (سعدی۱ - ۱۹۶)
کسی که دارای اصل و نسب صحیح است، پاک زاده، پاک نژاد، حلال زاده، نجیب، اصیل
بر احتیاج فزونی زیاده آنچه باقی ماند
بنده برده، نجات نیافته، بداصل بد نژاد نانجیب، لئیم مقابل آزد
مانند خاک، افتاده، فروتن، پست، خوار، ذلیل
خارستان، زمینی که در آن بوته های خار بسیار روییده باشد، خارزار، خارسان
افزونه
بازار سردی
کردان، کردها
جگرها
جمع کبد، جگرها جمع کبد جگرها
جمع کوده، خاک وخاشاک
بازار سردی
پارسی تازی شده، جمع کرد، کردان جمع کرد (کردی)
کبدها، جگرها، جمع واژۀ کبد
زیاده بر احتیاج، آنچه زیاد آمده باشد، فزونی
زیاده بر احتیاج
نازاینده سترون عقیم: گاو نازاد گشت زاینده آب در جویها فزاینده. (نظامی)
زیاده بر احتیاج