جدول جو
جدول جو

معنی پاک زاد

پاک زاد
کسی که دارای اصل و نسب صحیح است، پاک زاده، پاک نژاد، حلال زاده، نجیب، اصیل
تصویری از پاک زاد
تصویر پاک زاد
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پاک زاد

پاک داد

پاک داد
عادل، دادگر، برای مِثال چنین گفت کز داور پاک داد / دل ما پر از ترس و امّید باد (فردوسی۴ - ۱۶۱)
پاک داد
فرهنگ فارسی عمید

خاک زاد

خاک زاد
زاده شده از خاک، برای مِثال نشاید بنی آدم خاک زاد / که در سر کند کبر و تندیّ و باد (سعدی - ۱۷۳)، کنایه از لقبی که گوینده برای اظهار فروتنی و تواضع به خود می دهد، خاکسار
خاک زاد
فرهنگ فارسی عمید

خاک زاد

خاک زاد
خاک نژاد، (آنندراج) :
ببین کاتشین کرمک خاکزاد
جواب از سر روشنائی چه داد،
سعدی
لغت نامه دهخدا

پاکزاد

پاکزاد
حلال زاده، از نسل پاک، از نژاد پاک، پاک گهر، پاک گوهر، پاک نژاد، مقابل ناپاک زاد، سَند، بدنژاد:
من از تخمۀ ایرج پاکزاد
وی از تخمۀ تور جادونژاد،
دقیقی،
بزاری و سستی زبان برگشاد
چنین گفت کای خواهر پاکزاد،
فردوسی،
من اینک پس نامه بر سان باد
بیایم بنزد تو ای پاکزاد،
فردوسی،
بموبد چنین گفت کاین پاکزاد
نگه کن که تا از که دارد نژاد،
فردوسی،
زبان برگشاد آنگه آواز داد
فرامرز را گفت کای پاکزاد،
فردوسی،
تو تا باشی ای خسرو پاکزاد
مرنجان کسی را که دارد نژاد،
فردوسی،
زواره بنزدیک رستم چو باد
برفت و بگفت ای گوپاکزاد،
فردوسی،
برادرش چون ماه آن پاکزاد
براهیم بن صفر با فرّ و داد،
اسدی،
کرا کس ندانستی از بوم هند
که او پاکزاد است اگر نیز سند
... گذشتی ازو گر بدی پاکزاد
بدی در میانش ار بدی بد نژاد،
اسدی،
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد،
سعدی
لغت نامه دهخدا

پاکزاد

پاکزاد
اصیل، پاک گوهر، پاک گهر، پاک نژاد، پاک نسب، حلالزاده، شریف، نجیب، نژاده
متضاد: بدگهر
فرهنگ واژه مترادف متضاد