جدول جو
جدول جو

معنی خاناوین - جستجوی لغت در جدول جو

خاناوین
دهی است از دهستان شینتال بورش خشاشۀ شهرستان خوی، این ده در 38500 گزی جنوب باختری سلماس و 8 هزارگزی مرز ایران و ترکیه قرار دارد، ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای مناطق سردسیر و سالم، دارای 30 تن سکنه که سنی مذهب و کردزبانند، آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات است، شغل اهالی زراعت و راه مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاوین
تصویر خاوین
(پسرانه)
پاک سرشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاناویژن
تصویر پاناویژن
پاناویژن (Panavision) یک شرکت بزرگ و معروف در صنعت تجهیزات سینمایی است که در زمینه طراحی و تولید دوربین ها، لنزها و تجهیزات دیگر مورد استفاده در صنعت سینما فعالیت دارد. شرکت Panavision در سال ۱۹۵۴ تأسیس شد و به مدت دهه ها به عنوان یکی از پیشگامان در توسعه تکنولوژی های حرفه ای سینما محسوب می شود.
محصولات Panavision شامل دوربین های حرفه ای مانند مدل های Panaflex و Millennium DXL، لنزهای اختصاصی و تجهیزات متفاوت دیگر برای نیازهای گوناگون تولید فیلم و ویدئویی می باشد. شرکت Panavision همچنین در طراحی سیستم های اسکرینینگ و تجهیزات تدوین نیز فعالیت دارد.
در صنعت سینما و تولید محتوای تلویزیونی، تجهیزات Panavision به دلیل کیفیت و قابلیت های بالایشان، جایگاه ویژه ای دارند و بسیاری از فیلم های معروف و پروژه های بزرگ از این تجهیزات استفاده می کنند.
همچنین پاناویژن نوعی روش فیلمبرداری برای نمایش بر روی پرده ی عریض است که بر روی فیلم نگاتیو70 میلیمتری انجام می شود سپس این نگاتیو یا روی فیلم پوزتیو 70 میلیمتری نمایش داده می شود یا از طریق عدسی آنا مورفیک روی فیلم 35 میلیمتری چاپ می گردد. درنهایت فیلم 35 میلیمتری به وسیله ی عدسی دیگری منبسط و روی پرده ی نمایش تابانده می شود.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از عناوین
تصویر عناوین
اسامی دست اندر کاران فیلم که درآغاز و پایان فیلم به صورت نوشته می آید. معمولا در آغاز فیلمها، عوامل درج یک دست اندر کار نظیر فیلمنامه نویس، کارگردان، فیلمبردار، تدوینگر و در پایان علاوه بر تکرار این عوامل، سایر عوامل دست اندر کار آورده میشوند. این اصطلاح همچنین به میان نویس فیلمهای دوره ی صامت نیز اطلاق میشود. گفتنی است فیلم ارباب حلقه ها 3 باداشتن مدت زمان ده دقیقه عنوان بندی، مقام اول را در مدت زمان عنوان بندی تاریخ سینما را به خود اختصاص داده است.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
(عَ)
جمع واژۀ عنوان. رجوع به عنوان شود.
- به عناوین مختلف، بطرق مختلف. از راههای گوناگون. (فرهنگ فارسی معین).
- به عناوینی، به طرقی. به وجوهی. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ایوان. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). صفۀ بزرگ. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ گُ)
انگبین: التعسیل، انگوین توشه دادن و به انگوین پروردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ خوان و خوان، آرام گرفتن دل. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ایوان. (ناظم الاطباء) ، طاق گردانیدن جفت را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، نماز وتر گزاردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، طاق گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). طاق کردن نماز را. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
بنابر قول بشاری نام شهری بوده است به کوفه. (از یاقوت حموی در معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نِ قِ)
نام شهری از نواحی سواد در راه همدان و بغداد است. بین این شهر و قصرشیرین از طریق جبال شش فرسخ و از قصرشیرین تا حلوان نیز شش فرسخ می باشد. بالنتیجه بین این شهر تا حلوان در حدود دوازده فرسخ است. مسعربن مهلهل می گوید: در خانقین چشمۀ نفت عظیم و پرسودی است ونیز در آنجا پل بزرگی میباشد که دارای 24 طاق و هر طاقش بیست ذرع است. جادۀ خراسان به بغداد از این پل میگذرد و عتبه بن الوعل الثعلبی می گوید:
کاءنّک یابن الوعل لم تر غاره
کورد القطا النهی المعیف المکدّرا
علی کل محبوک السراه مفزّع
کمیت الأدیم یستخف ّ الحزوّرا
و یوم بأعلی خانقین شربته
و حلوان حلوان الجبال و تسترا
و ﷲ یوم بالمدینه صالح
علی لذه منه اًذا ما تیسرا.
(از یاقوت حموی در معجم البلدان).
حمدالله مستوفی در نزهه القلوب آرد: خانقین قصبه ای بوده است و اکنون بقدر دیهی است. آب حلوان بر آنجا گذرد و بیست موضع از توابع آنجاست. (ازنزهه القلوب بخش نخست مقالۀ 3 چ دبیرسیاقی ص 43). ابن رسته گوید: در این شهر رودی است پهناور و روی آن پلی بزرگ از گچ و آجر ساخته اند و چند دهانه دارد. (از سرزمینهای خلافت شرقی ترجمه فارسی ص 68)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
دانه ای است شبیه به گندم و آن را حنطۀ رومیه خوانند. گرم و تر است. با سرکه بر جرب طلا کنند نافع باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). به یونانی خندروس گویند. (تحفۀ حکیم مؤمن از حاشیۀ دکتر معین بر برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است جزو دهستان ابجیرودبخش حومه شهرستان زنجان و در 24 هزارگزی جنوب باختری زنجان سر راه عمومی بیجار به زنجان واقع است. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای مناطق سردسیری و دارای 537 تن سکنه که مذهب آنها شیعه و زبانشان فارسی است، آب آنجا از رود خانه زرین آباد و چشمه است. محصول آن غلات و بن شن و پیاز و سیب زمینی و انگور و میوه میباشد. شغل اهالی زراعت و گلیم و قالیچه و جاجیم بافی است. راه آنجا مالرو و سر راه نیمه شوسۀ زنجان به ینگی کند قرار دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
اسم مثنای انار، انار شیرین و انار ترش.
- آب انارین، آب انار شیرین و ترش. (ناظم الاطباء).
و رجوع به انار شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
زنگ مانند زنگ آهن و جز آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان هروآباد با 168 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و سردرختی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نوض. (اقرب الموارد). جمع واژۀ انواض. جج نوض. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به نوض و انواض شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام جایی است از نواحی عکبرا. (از الاوراق، اخبار الراضی بالله و المتقی بالله ص 206)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی است از دهستان کوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس. این ناحیه در 30 هزارگزی خاور کلاله قرار دارد. منطقه ای است کوهستانی و جنگلی با آب و هوای معتدل که 26 تن سکنۀ سنی مذهب و ترک زبان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است در 709 هزارگزی طهران میان آذرشهر و تبریز، و در آنجا ایستگاه ترن است
لغت نامه دهخدا
قریه ای است که بفاصله 24500 گز در جنوب غرب قریه تنگی در علاقۀ حکومت درجه اول سپین بولاک مربوط بولایت قندهارواقع است و بین خط 65 درجه 47 دقیقه 4 ثانیه طول البلد شرقی و خط 30درجه 40دقیقه 42ثانیه عرض البلد شمالی قرار دارد، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عناوین
تصویر عناوین
جمع عنوان، بطرقی، بوجوهی، از راههای مختلف، بطریق مختلف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالاون
تصویر خالاون
یونانی جو رومی از گیاهان جورومی علس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اواوین
تصویر اواوین
جمع ایوان، از پارسی ایوان ها کاخ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عناوین
تصویر عناوین
((عَ))
جمع عنوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عناوین
تصویر عناوین
سربرگها، سرنویس ها، فرنام ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تبار دودمان
فرهنگ گویش مازندرانی