تهیگاه. آنچه میان سر سرین و کوتاه ترین استخوان پهلو است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مابین الحرقفه و القصیری و قیل ما فوق الطفطفهو الشراسف. (اقرب الموارد). تهیگاه. (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات). اطل. (بحر الجواهر) ، لگن خاصره: استخوان بندی لگن خاصره دارای یک استخوان موسوم به استخوان خاصره است که اندام پائین را به تنه وصل می کند. استخوان خاصره در جنین از قطعۀ استخوانی بوجود می آید. قطعۀ حرقفی در بالا، قطعۀ عانه در جلو، قطعۀ ورکی در پائین. سه قطعه مذکور در شخص بالغ در وسط حفره ای موسوم به حفرۀ حقه ای با هم التیام پیدا کرده و استخوان واحدی را تشکیل می دهند. استخوان خاصره استخوانی است عرضاً مسطح و محیط غیر منظم چهار ضلعی دارد بنابراین دارای یک سطح خارجی و یک سطح داخلی و چهار کنار (قدامی، خلفی، فوقانی، تحتانی) و چهار زاویه (قدامی فوقانی - خلفی فوقانی - قدامی تحتانی - خلفی تحتانی) است. سطحها: سطح خارجی در وسط حفرۀ عمیق مفصلی است موسوم به حقۀ استخوان خاصره که با سر مدور و صاف استخوان ران مفصل خاصره و ران را تشکیل می دهد. در بالای حقۀ سطح پهن و پیچ دار و نسبه عمیقی است موسوم به حفرۀ خارجی خاصره که محل اتصال عضله ها میباشد مقابل باهمین حفره در سطح داخلی استخوان حفرۀ داخلی خاصره است. در پائین حقه سوراخ بیضی شکل بزرگی است بنام سوراخ سدادی که بواسطۀ پرده ای موسوم به غشاء سدادی پوشیده و مسدود است. کناره ها: مهمتر از همه کنار فوقانی است که موسوم به ستیغ حرقفی یا ستیغ خاصره میباشد. این کنار پیچدار و شبیه بحرف (S) لاتینی است. در جلوو عقب ضخیم و در وسط نازک میباشد. ستیغ بخوبی زیر پوست احساس میشود و بخط لکنی نیز موسوم است و قسمتهای طرفی تنه را از اندام پائین جدا می سازد. در قسمت قدامی کنار تحتانی سطح بیضی شکل مفصلی است که با سطح شبیه بخود از استخوان خاصره طرف دیگر مفصل شده و موسوم به ارتفاق عانه می گردد. زوایا: زاویه های مورد بحث عبارت است: از زاویۀ قدامی فوقانی و زاویۀ تحتانی خلفی و زاویۀ خلفی فوقانی. الف - زاویۀ قدامی فوقانی: برجستگی کوچک صافی است موسوم بخار خاصرۀ قدامی فوقانی که در زیر پوست محسوس است این برآمدگی برای اندازه گرفتن پا بکار میرود و محل اتصال دو عضله بنام ’خیاطه’ و ’کشنده پهن نیام’ میباشد، همچنین رباطی موسوم به رباط فالب که قوس ران نیز نامیده میشود از خار قدامی فوقانی بپائین و داخل کشیده شده و نزدیک به ارتفاق عانه به برجستگی موسوم به خار عانه تمام میگردد. این رباط بواسطۀ نسج سلولی نازکی از پوست جداست و فرورفتگی قوسی شکلی ایجاد میکند که حد بین شکم و ران است و کشالۀ ران نامیده میشود. ب - زاویۀ خلفی تحتانی: تودۀ درشتی است موسوم به برجستگی ورکی که ضخیم ترین قسمت استخوان است و محل اتصال عضله های خلفی ران می باشد. ج - زاویۀ خلفی فوقانی یا خار خاصرۀ خلفی فوقانی در انتهای خلفی ستیغ خاصره و در وسط فرورفتگی کوچک سدادی قرار دارد موسوم به فرورفتگی تحتانی کمر. (از کالبدشناسی هنری چ نعمت اﷲ کیهانی ص 39 و 40 چ تهران 1325)
تهیگاه. آنچه میان سر سرین و کوتاه ترین استخوان پهلو است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مابین الحرقفه و القُصَیری و قیل ما فوق الطفطفهو الشراسف. (اقرب الموارد). تهیگاه. (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات). اِطِل. (بحر الجواهر) ، لگن خاصره: استخوان بندی لگن خاصره دارای یک استخوان موسوم به استخوان خاصره است که اندام پائین را به تنه وصل می کند. استخوان خاصره در جنین از قطعۀ استخوانی بوجود می آید. قطعۀ حرقفی در بالا، قطعۀ عانه در جلو، قطعۀ ورکی در پائین. سه قطعه مذکور در شخص بالغ در وسط حفره ای موسوم به حفرۀ حقه ای با هم التیام پیدا کرده و استخوان واحدی را تشکیل می دهند. استخوان خاصره استخوانی است عرضاً مسطح و محیط غیر منظم چهار ضلعی دارد بنابراین دارای یک سطح خارجی و یک سطح داخلی و چهار کنار (قدامی، خلفی، فوقانی، تحتانی) و چهار زاویه (قدامی فوقانی - خلفی فوقانی - قدامی تحتانی - خلفی تحتانی) است. سطحها: سطح خارجی در وسط حفرۀ عمیق مفصلی است موسوم به حقۀ استخوان خاصره که با سر مدور و صاف استخوان ران مفصل خاصره و ران را تشکیل می دهد. در بالای حقۀ سطح پهن و پیچ دار و نسبه عمیقی است موسوم به حفرۀ خارجی خاصره که محل اتصال عضله ها میباشد مقابل باهمین حفره در سطح داخلی استخوان حفرۀ داخلی خاصره است. در پائین حقه سوراخ بیضی شکل بزرگی است بنام سوراخ سدادی که بواسطۀ پرده ای موسوم به غشاء سدادی پوشیده و مسدود است. کناره ها: مهمتر از همه کنار فوقانی است که موسوم به ستیغ حرقفی یا ستیغ خاصره میباشد. این کنار پیچدار و شبیه بحرف (S) لاتینی است. در جلوو عقب ضخیم و در وسط نازک میباشد. ستیغ بخوبی زیر پوست احساس میشود و بخط لکنی نیز موسوم است و قسمتهای طرفی تنه را از اندام پائین جدا می سازد. در قسمت قدامی کنار تحتانی سطح بیضی شکل مفصلی است که با سطح شبیه بخود از استخوان خاصره طرف دیگر مفصل شده و موسوم به ارتفاق عانه می گردد. زوایا: زاویه های مورد بحث عبارت است: از زاویۀ قدامی فوقانی و زاویۀ تحتانی خلفی و زاویۀ خلفی فوقانی. الف - زاویۀ قدامی فوقانی: برجستگی کوچک صافی است موسوم بخار خاصرۀ قدامی فوقانی که در زیر پوست محسوس است این برآمدگی برای اندازه گرفتن پا بکار میرود و محل اتصال دو عضله بنام ’خیاطه’ و ’کشنده پهن نیام’ میباشد، همچنین رباطی موسوم به رباط فالب که قوس ران نیز نامیده میشود از خار قدامی فوقانی بپائین و داخل کشیده شده و نزدیک به ارتفاق عانه به برجستگی موسوم به خار عانه تمام میگردد. این رباط بواسطۀ نسج سلولی نازکی از پوست جداست و فرورفتگی قوسی شکلی ایجاد میکند که حد بین شکم و ران است و کشالۀ ران نامیده میشود. ب - زاویۀ خلفی تحتانی: تودۀ درشتی است موسوم به برجستگی ورکی که ضخیم ترین قسمت استخوان است و محل اتصال عضله های خلفی ران می باشد. ج - زاویۀ خلفی فوقانی یا خار خاصرۀ خلفی فوقانی در انتهای خلفی ستیغ خاصره و در وسط فرورفتگی کوچک سدادی قرار دارد موسوم به فرورفتگی تحتانی کمر. (از کالبدشناسی هنری چ نعمت اﷲ کیهانی ص 39 و 40 چ تهران 1325)
استخوانی است مسطح و پهن و درشت که به دور خود پیچ خورده و شبیه به یک بال می باشد و آن استخوان با استخوان دیگر نظیر خود، استخوان خاجی لگن خاصره را می سازد
استخوانی است مسطح و پهن و درشت که به دور خود پیچ خورده و شبیه به یک بال می باشد و آن استخوان با استخوان دیگر نظیر خود، استخوان خاجی لگن خاصره را می سازد
اموری که بر شخص گذشته باشد و آثاری از آن در ذهن شخص مانده باشد. گذشته های آدمی، وقایع گذشته که شخص آن را دیده یا شنیده است. دیده های گذشته یا شنیده های گذشته. ج، خواطر، خاطره ها، خاطرات، یادگار. - خاطره نویس، افرادی که خاطرات افراد بزرگ تاریخ زمان خود را می نویسند. - خاطره نویسی، عمل ثبت خاطرات
اموری که بر شخص گذشته باشد و آثاری از آن در ذهن شخص مانده باشد. گذشته های آدمی، وقایع گذشته که شخص آن را دیده یا شنیده است. دیده های گذشته یا شنیده های گذشته. ج، خواطر، خاطره ها، خاطرات، یادگار. - خاطره نویس، افرادی که خاطرات افراد بزرگ تاریخ زمان خود را می نویسند. - خاطره نویسی، عمل ثبت خاطرات
دست یکدیگرفراگرفتن. (زوزنی). دست یکدیگر گرفتن در رفتن. (تاج المصادر بیهقی). گرفتن دست کسی را در راه رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، رفتن دو کس از دو راه تا به یکجا بازبه هم پیش آیند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، رفتن سوی پهلوی یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رفتن دو کس به پهلوی همدیگر. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فقهی) بیع میوۀ درخت قبل از ’بدو صلاح’ (رسیدن) آن. و رجوع به ترکیب ’بدو صلاح’ ذیل ’بدو’ شود
دست یکدیگرفراگرفتن. (زوزنی). دست یکدیگر گرفتن در رفتن. (تاج المصادر بیهقی). گرفتن دست کسی را در راه رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، رفتن دو کس از دو راه تا به یکجا بازبه هم پیش آیند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، رفتن سوی پهلوی یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رفتن دو کس به پهلوی همدیگر. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فقهی) بیع میوۀ درخت قبل از ’بدو صلاح’ (رسیدن) آن. و رجوع به ترکیب ’بدو صلاح’ ذیل ’بدو’ شود
شهری است در شمال فلسطین با 10000 تن جمعیت. به علت سکونت بیش از 5000 تن مسیحی کلیساهای متعددی در آنجا وجود دارد. بازارها و باغچه های زیبائی دارد. چون حضرت عیسی مدتی در اینجا سکونت داشت لذا ناصره از اماکن مقدس مسیحیان و زیارتگاه آنهاست. مؤلف معجم البلدان آرد: قریه ای است در سیزده میلی طبریه، مولد مسیح عیسی بن مریم (ع) بدانجا بود... و مردم بیت المقدس این گفته را نمی پذیرند و گویند که مسیح در بیت اللحم متولد شد... و مادر او وی را بدین ده آورد. (از معجم البلدان). و به آن نصرانه و نصوریه و نصرونه نیز گفته می شود. (از معجم متن اللغه از قاموس). مؤلف ’قاموس کتاب مقدس’ آرد: شهری است در جلیل که به واسطۀ اینکه زمان طفولیت و کودکی مسیح در آنجا سپری گشت به وطن مسیح مشهور است وبه مسافت 14 میل از دریای جلیل و 6 میل از تابور و 66 میل از اورشلیم دور است. از طرف شمال چمن ابن عمیروادی هلالی شکلی امتداد یافته که عرضش ربع میل می باشدو متدرجا وسعت یافته محل طشت مانندی را تشکیل می دهد که با پانزده تل که ارتفاع هر یک از آنها از 400 الی 5000 قدم می شود، شهر ناصره در این محل بنا شده و ازقلۀ تلهای اطراف آن کوه شیخ و کرمل و طور و جلبوغ و چمن ابن عمیر دیده می شود. مخفی نماند که ناصره به هیچ وجه در کتب عهد قدیم و در کتاب یونانیان و رومانیان قبل از مسیح مذکور نیست ولکن اول مرتبه در انجیل ذکر شده است و در میان یهود خیلی محقر بود و نیز مذکور است که بر کوهی بود در جلیل در نزدیکی قانا زیرا که مسیح و شاگردانش در همان ده به عروسی دعوت شدند و کنار دامنۀ کوه در نزدیکی شهر بود که مردم در خیال این بودند که مسیح را از آنجا بیندازند. و در آنجا بود که فرشته به مریم ظاهر گشت و مسکن یوسف و مریم بود و بعد از مراجعت از مصر بدانجا رفت و اهالی آنجا وی را رد کردند و علی هذا در کفرناحوم داخل شده در آنجا سکونت ورزید، لکن عیسی همچنان به عیسی ناصری شهرت می داشت و شاگردانش هم به ناصری معروف به ودند و در ایام قسطنطین سامریان در ناصره سکونت همی داشتند الا اینکه در طبقۀ ششم مسیحیان به زیارت نمودن آنجا شروع نمودند، در 1190 میلادی تنکرد بر جلیل حکمران بود و ناصره محل اسقف گشت و در سال 1160 میلادی جماعتی فراهم شده اسکندر سوم را در روم پاپ قرار دادند و سیاحان همواره ناصریه را زیارت همی نمودند و در سال 1517 میلادی مفتوح دولت عثمانیه گشت. اهالی ناصره برزگر و صنعت کار و تاجرند. کلیسای بشارت و چشمۀ مریم باکره در این شهر واقع است. (از قاموس کتاب مقدس صص 865-867)
شهری است در شمال فلسطین با 10000 تن جمعیت. به علت سکونت بیش از 5000 تن مسیحی کلیساهای متعددی در آنجا وجود دارد. بازارها و باغچه های زیبائی دارد. چون حضرت عیسی مدتی در اینجا سکونت داشت لذا ناصره از اماکن مقدس مسیحیان و زیارتگاه آنهاست. مؤلف معجم البلدان آرد: قریه ای است در سیزده میلی طبریه، مولد مسیح عیسی بن مریم (ع) بدانجا بود... و مردم بیت المقدس این گفته را نمی پذیرند و گویند که مسیح در بیت اللحم متولد شد... و مادر او وی را بدین ده آورد. (از معجم البلدان). و به آن نصرانه و نصوریه و نصرونه نیز گفته می شود. (از معجم متن اللغه از قاموس). مؤلف ’قاموس کتاب مقدس’ آرد: شهری است در جلیل که به واسطۀ اینکه زمان طفولیت و کودکی مسیح در آنجا سپری گشت به وطن مسیح مشهور است وبه مسافت 14 میل از دریای جلیل و 6 میل از تابور و 66 میل از اورشلیم دور است. از طرف شمال چمن ابن عمیروادی هلالی شکلی امتداد یافته که عرضش ربع میل می باشدو متدرجا وسعت یافته محل طشت مانندی را تشکیل می دهد که با پانزده تل که ارتفاع هر یک از آنها از 400 الی 5000 قدم می شود، شهر ناصره در این محل بنا شده و ازقلۀ تلهای اطراف آن کوه شیخ و کرمل و طور و جلبوغ و چمن ابن عمیر دیده می شود. مخفی نماند که ناصره به هیچ وجه در کتب عهد قدیم و در کتاب یونانیان و رومانیان قبل از مسیح مذکور نیست ولکن اول مرتبه در انجیل ذکر شده است و در میان یهود خیلی محقر بود و نیز مذکور است که بر کوهی بود در جلیل در نزدیکی قانا زیرا که مسیح و شاگردانش در همان ده به عروسی دعوت شدند و کنار دامنۀ کوه در نزدیکی شهر بود که مردم در خیال این بودند که مسیح را از آنجا بیندازند. و در آنجا بود که فرشته به مریم ظاهر گشت و مسکن یوسف و مریم بود و بعد از مراجعت از مصر بدانجا رفت و اهالی آنجا وی را رد کردند و علی هذا در کفرناحوم داخل شده در آنجا سکونت ورزید، لکن عیسی همچنان به عیسی ناصری شهرت می داشت و شاگردانش هم به ناصری معروف به ودند و در ایام قسطنطین سامریان در ناصره سکونت همی داشتند الا اینکه در طبقۀ ششم مسیحیان به زیارت نمودن آنجا شروع نمودند، در 1190 میلادی تنکرد بر جلیل حکمران بود و ناصره محل اسقف گشت و در سال 1160 میلادی جماعتی فراهم شده اسکندر سوم را در روم پاپ قرار دادند و سیاحان همواره ناصریه را زیارت همی نمودند و در سال 1517 میلادی مفتوح دولت عثمانیه گشت. اهالی ناصره برزگر و صنعت کار و تاجرند. کلیسای بشارت و چشمۀ مریم باکره در این شهر واقع است. (از قاموس کتاب مقدس صص 865-867)