حاصل شده. بهمرسیده. پیداشده، خمیرخاسته. خمیر پف کرده. خمیر ورآمده. ترش شده. فطیر: نان خشکار که خمیر او خاسته بود و نیکو پخته. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، بفحل آمده. بجفت مایل شده، قد کشیده: که یوسف چو بالین شد و خاسته چو بت خانه چین شد آراسته. شمسی (یوسف وزلیخا). ، بلند شده. مقابل نشسته، بزرگ و سرور قوم شده: صاحب هنری حلال زاده هم خاسته و هم اوفتاده. نظامی (لیلی و مجنون چ وحید ص 199). در این بیت نظامی چ وحید نوشته اند ’خاستن’ بمعنی بزرگ و رئیس قوم شدن و ’افتادن’ بمعنی خضوع و تواضع است. - نوخاسته، تازه بدوران رسیده: مده کار معظم به نوخاسته. سعدی (بوستان). ، تازه اتفاق افتاده: شاد آمدی ای ف تنه نوخاسته از غیب غائب مشو از دیده که در دل بنشستی. سعدی (طیبات). ، تازه رشد کرده. جوانی که در عنفوان شباب است: بطاعات پیران آراسته بصدق جوانان نوخاسته. سعدی (بوستان)
حاصل شده. بهمرسیده. پیداشده، خمیرخاسته. خمیر پُف کرده. خمیر ورآمده. ترش شده. فطیر: نان خشکار که خمیر او خاسته بود و نیکو پخته. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، بفحل آمده. بجفت مایل شده، قد کشیده: که یوسف چو بالین شد و خاسته چو بت خانه چین شد آراسته. شمسی (یوسف وزلیخا). ، بلند شده. مقابل نشسته، بزرگ و سرور قوم شده: صاحب هنری حلال زاده هم خاسته و هم اوفتاده. نظامی (لیلی و مجنون چ وحید ص 199). در این بیت نظامی چ وحید نوشته اند ’خاستن’ بمعنی بزرگ و رئیس قوم شدن و ’افتادن’ بمعنی خضوع و تواضع است. - نوخاسته، تازه بدوران رسیده: مده کار معظم به نوخاسته. سعدی (بوستان). ، تازه اتفاق افتاده: شاد آمدی ای ف تنه نوخاسته از غیب غائب مشو از دیده که در دل بنشستی. سعدی (طیبات). ، تازه رشد کرده. جوانی که در عنفوان شباب است: بطاعات پیران آراسته بصدق جوانان نوخاسته. سعدی (بوستان)
مؤنث خادم. خدمت کننده، پرستار. خدمتکار زن. کلفت. کنیزک. کنیز: خادمۀ سرای را گو در حجره بند کن تا بسر حضور ما ره نبرد موسوسی. سعدی. - اعضاء خادمه، آن اندامها که خدمت اندامهای دیگر کنند. - خادمۀ کلیسا. در ایام سابق زنان صالحه و مقدس در کلیساها بوده، همواره زنان را خدمت مینموده اند، چنانکه شماسان مردان را خدمت میکنند. (قاموس کتاب مقدس). - قوای خادمه طبیعیه، عبارت است از ماسکه و هاضمه و جاذبه و دافعه. (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی ج 1 ص 13). و رجوع به خدمتکار شود
مؤنث خادم. خدمت کننده، پرستار. خدمتکار زن. کلفت. کنیزک. کنیز: خادمۀ سرای را گو در حجره بند کن تا بسر حضور ما ره نبرد موسوسی. سعدی. - اعضاء خادمه، آن اندامها که خدمت اندامهای دیگر کنند. - خادمۀ کلیسا. در ایام سابق زنان صالحه و مقدس در کلیساها بوده، همواره زنان را خدمت مینموده اند، چنانکه شماسان مردان را خدمت میکنند. (قاموس کتاب مقدس). - قوای خادمه طبیعیه، عبارت است از ماسکه و هاضمه و جاذبه و دافعه. (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی ج 1 ص 13). و رجوع به خدمتکار شود
از فرق زیدیه اصحاب قاسم بن ابراهیم بن طباطبا الرسی (متوفی سال 264 هجری قمری) از ائمه زیدیۀ یمن صاحب کتبی بر رد رافضه و رد کتابی منسوب به ابن المقفع. (خاندان نوبختی ص 261 به نقل از الفهرست ص 193و شرح حال ابن مقفع تألیف عباس اقبال ص 62 و 64)
از فرق زیدیه اصحاب قاسم بن ابراهیم بن طباطبا الرسی (متوفی سال 264 هجری قمری) از ائمه زیدیۀ یمن صاحب کتبی بر رد رافضه و رد کتابی منسوب به ابن المقفع. (خاندان نوبختی ص 261 به نقل از الفهرست ص 193و شرح حال ابن مقفع تألیف عباس اقبال ص 62 و 64)
نام یکی از آئین های اسلامی است. بیشتر عجارده سیستان بدین آئینند و درباره قدر و استطاعت و خواست خدا بروش اهل سنت رفته اند و گویند: آفریدگاری جز خدا نیست و چیزی جز خواست او نباشد و استطاعت با فعل است. میمونیه را که درباره قدر و استطاعت از معتزله پیروی کنند کافر شمارند. پس از آن خازمیه با بیشتر خوارج درباره دوستی و دشمنی با مردمان اختلاف کرده اند و گفتند آن دو در پیش خدای دو صفت بیش نیست و خداوند بنده ای را دوست دارد که به او ایمان آورد اگر چه در بیشتر زندگیش کافر بوده باشد و اگر بنده ای در پایان عمر خود بکفر گراید گر چه در بیشتر عمرش مؤمن بوده باشد باز کافر است و خداوند پیوسته دوستدار دوستان و دشمن دشمنان خود میباشد. این سخن موافق گفتار اهل سنت است در موافاه جز اینکه اهل سنت خازمیه را الزام کردند بر اینکه درباره علی و طلحه و زبیر و عثمان خداوند وفای بعهد کرده و بنا به آیۀ کریمه ’لقد رضی اﷲ عن المؤمنین اذ یبایعونک تحت الشجره’ (قرآن 18/48) ، از جهت بیعتی که در زیر درخت با پیغمبر کردند خدا خشنودی خود را آشکار ساخت و آنان را به بهشت خواهد برد. زیرا اگر خشنودی خداوند از بندۀ با ایمان مردن او باشد واجب است که بیعت کنندگان زیر درخت با پیغمبر نیز چنین باشند و علی و طلحه و زبیر از ایشانند و اما عثمان در آن روز بیعت اسیر بود و پیغمبر از سوی وی بیعت کرد و دست خود را بجای دست او گذارد و بنابراین بطلان گفتار کسانی که این چهار تن را کافر شمارند روشن است. (از ترجمه الفرق بین الفرق ص 88 و 89). صاحب بیان الادیان اینان را از اصحاب شعیب بن خازم می داند. (بیان الادیان ص 49). در مختصرالفرق س 80 اینان را حازمیه و شهرستانی در ج 1ص 206 چ احمد فهمی جازمیه از اصحاب جازم بن علی می داند. در تعریفات جرجانی: جازمیه اصحاب جازم بن عاصم اند که با شعیبیه همداستان شدند. (حاشیۀ ترجمه فارسی الفرق بین الفرق ص 88). رجوع به جازمیه و حازمیه شود
نام یکی از آئین های اسلامی است. بیشتر عجارده سیستان بدین آئینند و درباره قدر و استطاعت و خواست خدا بروش اهل سنت رفته اند و گویند: آفریدگاری جز خدا نیست و چیزی جز خواست او نباشد و استطاعت با فعل است. میمونیه را که درباره قدر و استطاعت از معتزله پیروی کنند کافر شمارند. پس از آن خازمیه با بیشتر خوارج درباره دوستی و دشمنی با مردمان اختلاف کرده اند و گفتند آن دو در پیش خدای دو صفت بیش نیست و خداوند بنده ای را دوست دارد که به او ایمان آورد اگر چه در بیشتر زندگیش کافر بوده باشد و اگر بنده ای در پایان عمر خود بکفر گراید گر چه در بیشتر عمرش مؤمن بوده باشد باز کافر است و خداوند پیوسته دوستدار دوستان و دشمن دشمنان خود میباشد. این سخن موافق گفتار اهل سنت است در موافاه جز اینکه اهل سنت خازمیه را الزام کردند بر اینکه درباره علی و طلحه و زبیر و عثمان خداوند وفای بعهد کرده و بنا به آیۀ کریمه ’لقد رضی اﷲ عن المؤمنین اذ یبایعونک تحت الشجره’ (قرآن 18/48) ، از جهت بیعتی که در زیر درخت با پیغمبر کردند خدا خشنودی خود را آشکار ساخت و آنان را به بهشت خواهد برد. زیرا اگر خشنودی خداوند از بندۀ با ایمان مردن او باشد واجب است که بیعت کنندگان زیر درخت با پیغمبر نیز چنین باشند و علی و طلحه و زبیر از ایشانند و اما عثمان در آن روز بیعت اسیر بود و پیغمبر از سوی وی بیعت کرد و دست خود را بجای دست او گذارد و بنابراین بطلان گفتار کسانی که این چهار تن را کافر شمارند روشن است. (از ترجمه الفرق بین الفرق ص 88 و 89). صاحب بیان الادیان اینان را از اصحاب شعیب بن خازم می داند. (بیان الادیان ص 49). در مختصرالفرق س 80 اینان را حازمیه و شهرستانی در ج 1ص 206 چ احمد فهمی جازمیه از اصحاب جازم بن علی می داند. در تعریفات جرجانی: جازمیه اصحاب جازم بن عاصم اند که با شعیبیه همداستان شدند. (حاشیۀ ترجمه فارسی الفرق بین الفرق ص 88). رجوع به جازمیه و حازمیه شود