جدول جو
جدول جو

معنی خادمه

خادمه((دِ مِ))
خدمتکار زن، کنیز، کلفت، جمع خادمات
تصویری از خادمه
تصویر خادمه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با خادمه

خادمه

خادمه
مؤنث خادم. خدمت کننده، پرستار. خدمتکار زن. کلفت. کنیزک. کنیز:
خادمۀ سرای را گو در حجره بند کن
تا بسر حضور ما ره نبرد موسوسی.
سعدی.
- اعضاء خادمه، آن اندامها که خدمت اندامهای دیگر کنند.
- خادمۀ کلیسا. در ایام سابق زنان صالحه و مقدس در کلیساها بوده، همواره زنان را خدمت مینموده اند، چنانکه شماسان مردان را خدمت میکنند. (قاموس کتاب مقدس).
- قوای خادمه طبیعیه، عبارت است از ماسکه و هاضمه و جاذبه و دافعه. (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی ج 1 ص 13).
و رجوع به خدمتکار شود
لغت نامه دهخدا

قادمه

قادمه
مونث قادم و پیشپالان، پر دراز مونث قادم، مقدم پالان، پر دراز بال مرغ، جمع قوادم و قدامی
فرهنگ لغت هوشیار