جدول جو
جدول جو

معنی خارزنج - جستجوی لغت در جدول جو

خارزنج
(زَ)
ناحیه ای است از نواحی پشت نیشابور و آن را خارزنگ نیز می نامند، از این ناحیه جماعتی از اهل علم و ادب برخاسته اند که از ایشان است احمد بن محمد صاحب کتاب التکمله در لغت و نیز یوسف بن الحسن بن یوسف بن محمد بن ابراهیم بن اسماعیل خارزنجی است که از فضلای زمان است. (از معجم البلدان به اختصار ج 3 ص 386) (قاموس الاعلام ج 3 ص 2010)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کارسنج
تصویر کارسنج
آنکه کار را بسنجد و اطراف و جوانب آن را در نظر بگیرد، کارآگاه، کارآزموده، برای مثال ز دشواری راه و گنجی چنان / سخن راند با کارسنجی چنان (نظامی۵ - ۸۹۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارسنج
تصویر بارسنج
کسی که بار را وزن می کند، ترازودار، قپان دار، هرچه با آن باری را وزن کنند، ترازو، قپان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاربند
تصویر خاربند
پرچین، دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند، شاخ و برگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود
خاربست، خارچین، فلغند، کپر، چپر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارمند
تصویر خارمند
خاردار، حقیر، خوار، پست مانند خار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارانو
تصویر خارانو
خارپشت، خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی، تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
ابوحامد احمد بن محمدالخارزنجی، امام اهل ادب خراسان در زمان خود بوده است و چون بعد از سال 303 هجری قمری حج گزارد ابوعمر الزاهد عالم حلب و مشایخ عراق بتقدم و فضیلت او در علم ادب گوهی دادند. آنگاه که به بغداد در آمد بغدادیان را معرفت او در لغت بشگفت آورد و گفتندی این خراسانی بادیه درنسپرده است ولی از عالمان ادب عرب است. او می گفت که من بین دو عرب بست و طوس رشد کرده ام. کتاب او به تکملهالبرهان (بنا بر یادداشت مؤلف تکمله العین خلیل) معروف است. او حدیث از ابی عبدالله محمد بن ابراهیم قوشچی شنید و الحاکم ابوعبدالحافظ نیز از او حدیث شنید. سال مرگش 408 هجری قمری بماه رجب بوده است. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی است از بخش حومه شهرستان نائین واقع در 12 هزارگزی باختر نائین و 2 هزارگزی راه اردستان به نائین محلی است جلگه ای و معتدل و سکنۀ آنجا 126 تن زبانشان فارسی و مذهبشان شیعه است. آب آنجا از قنات و محصولات آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و راه ماشین رو میباشد. (نقل از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
کسی که خارکنی می کند. خارکن. رجوع به خارکن در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خارانو
تصویر خارانو
جوجه تیغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارمند
تصویر خارمند
بشکل خار، حقیر، پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارسنج
تصویر بارسنج
قپاندار، اسبابی که با آن بار را وزن کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارانو
تصویر خارانو
جوجه تیغی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خارزنی
تصویر خارزنی
تهيّجٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خارزنی
تصویر خارزنی
Prickliness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خارزنی
تصویر خارزنی
épineux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خارزنی
تصویر خارزنی
spinosità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خارزنی
تصویر خارزنی
колючесть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خارزنی
تصویر خارزنی
Stacheligkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خارزنی
تصویر خارزنی
колючість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خارزنی
تصویر خارزنی
kolczastość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خارزنی
تصویر خارزنی
刺激性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خارزنی
تصویر خارزنی
خاردار پن
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خارزنی
تصویر خارزنی
espinosidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خارزنی
تصویر خارزنی
কণ্টকাকীর্ণতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خارزنی
تصویر خارزنی
muiba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خارزنی
تصویر خارزنی
dikenlilik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خارزنی
تصویر خارزنی
가시 있음
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خارزنی
تصویر خارزنی
espinhosidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خارزنی
تصویر خارزنی
דוֹקְרָנוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خارزنی
تصویر خارزنی
चुभन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خارزنی
تصویر خارزنی
berduri
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خارزنی
تصویر خارزنی
ความมีหนาม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خارزنی
تصویر خارزنی
stekelig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خارزنی
تصویر خارزنی
とげとげしさ
دیکشنری فارسی به ژاپنی