- حیران
- سرگشته، فرومانده
معنی حیران - جستجوی لغت در جدول جو
- حیران ((حِ))
- سرگردان، سرگشته
- حیران
- سرگشته، سرگردان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کاتورگی سترتکی
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه سپهدار افراسیاب تورانی و یکی از شخصیتهای محبوب در داستان سیاوش
جانور، جاندار، دد
ویران
جمع دار، خانه ها سرای ها
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مکان آریائیان، محل زندگی آریائی ها، نام کشور باستانی ما، از نظر لغوی هم ریشه با کلمه آریا و ایرج
ایران
گاوهای نر
ترکی آهو، جمع جار، همسایگان، نگهبانان آهو غزال، جمع جار همسایگان
منع، بازداشت
ماه نهم از سال سریانی بین ایار و تموز
دریغ، خوار
جمع احمر، سرخرویان، بی زینگان
ترخون ترخان از گیاهان پوست پیل فارسیان} حور {را به گونه تک به کار برند و به شیوه پارسی رمن گردانند زنان بهشتی فرشتگان زمینی پریرویان
زنده بودن، جاندار، جانور
جمع حائط (حایط) دیوارها
جمع حوت ماهیان ماهیها، جمع حوت، ماهیان
سیر گردش ک: که بود افتاده بر ره ریا حشیش لایق سیران گاوی یا خریش. (مثنوی) توضیح نیکلسن در تفسیر این بیت سیران را به معنی (سیر آفاق) گرفته
طلا و نقره، سیم و زر
غیر ایران
جمع نار، آتش ها
جمع نار، آتش ها
پرواز کردن، پریدن، پرش، پرواز
جارها، همسایگان، جمع واژۀ جار
حوت ها، ماهی ها، جمع واژۀ حوت
آهو، پستاندار و نشخوار کننده از راستۀ شکافته سم ها، با دست و پای دراز و باریک و چشمان زیبا که در دویدن معروف است
ثورها، گاوها، گاوهای نر، جمع واژۀ ثور
از ماه های سریانی یا رومی، بین ایار و تموز، ماه ششم تقویم شمسی بعضی از کشورهای عربی، مطابق ماه ژوئن