- حواصیل
- حواصل تیرنگ وکا (گویش مازندرانی)
معنی حواصیل - جستجوی لغت در جدول جو
- حواصیل
- پرنده ای آبچر با منقار بلند، گردن دراز و پاهای دراز، غم خورک
- حواصیل ((حَ))
- حواصل، غم خورک، ماهی خور
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع حائل (حایل) زنان نازا
جمع حوصله
حواصیل، چینه دان پرنده
حائل ها، مانعها و حجابهای میان دو چیز، چیزهایی که میان دو چیز واقع شود، جمع واژۀ حائل
جمع ریصار، از پارسی ریچاردها جمع ریصار ریچالها
دزدان
جمع حانوت، مکیده ها میفروش ها
شرح و بسطها
تفصیل ها، جدا کردن ها، شرح و بیان ها، جمع واژۀ تفصیل
عاقول ها، قسمت معظم دریاها و امواج آنها، پیچ و خم رودبارها، کارهای پوشیده و درهم، خارشترها، جمع واژۀ عاقول
ریصارها، مربا یا ترشی ای که از چند چیز درست کنند، جمع ریصار
جمع عاقول، کوهه ها خیزابه ها کار های در هم رودبار های کژ
جمع ناصور، ریشینگی ها جمع ناصور (ناسور)
دکان، مغازه
گرداگرد، پیرامون، نزدیکیها، دور و بر
پیرامون، کناره ها
سرآغاز
جمع حباله دامها
جمع اول، نخست ها، یکم ها جمع اول. آغازها پیشها، پیشینها پیشینیان
جواهر و زرینه که زنان در گردن اندازند و از زیر بغل بدر آورند
جمع حلیله زنان شوی دار
جمع حائل (حایل) زنان نازا، جمع حائل، زنان نازا
گرد آوردن، فراگرفتن
جمع حاجت، نیازها نیازمندی ها، ابزارها جمع حاجت. نیازها احتیاجها نیازمندیها، کارهای لازم، ما یحتاج مطبخ لوازم آشپز خانه، تره که از آن نانخورش سازند
گرد آوردن، فراگرفتن
هوشیار و زیرک و مطلع
زن حامله
پیرامون، گرداگرد، جوانب، نواحی، نزدیکی
کرانه و اهل و جز آن
خویش، حمیم، یاری دهنده، یار برگزیده
یکدیگر را وصیت و اندرز کردن