گندم، نوعی دانۀ کوچک سرشار از نشاسته که غذای اصلی انسان است و از آن آرد و نان تهیه می کنند، بوتۀ این گیاه برگ های بلند و باریک دارد و هر ساقۀ آن دارای سنبله است
گَندُم، نوعی دانۀ کوچک سرشار از نشاسته که غذای اصلی انسان است و از آن آرد و نان تهیه می کنند، بوتۀ این گیاه برگ های بلند و باریک دارد و هر ساقۀ آن دارای سنبله است
هیزم. (ترجمان عادل) (منتهی الارب) (غیاث) (دهار) (مهذب الاسماء). هیمه. (منتهی الارب). چوب. (غیاث) (منتخب) : آتش در او زدید و مر او را بسوختید تو بیوفا ستورو امامانت چون حطب. ناصرخسرو. نیم زیرش حیله و بالا غضب چون ضعیف آتش که او یابد حطب. مولوی. تا بزیر چرخ ناری چون حطب می نسوزم در عنا و در عطب. مولوی. آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار هر گیاهی که بنوروز نجنبد حطب است. سعدی. ج، احطاب. - حطب الجزل، هیزم زفت و خوشک (خشک). (مهذب الاسماء). - حمالهالحطب، لقبی است مقتبس از قرآن که بزن ابی لهب داده شده است: و امرأته حمالهالحطب. (قرآن 4/111). - ، در تداول عوام، آنکه بی مزد از او کار کشند: مگر من حمالهالحطبم ! ، سخن چینی. (منتهی الارب). ج، احطاب
هیزم. (ترجمان عادل) (منتهی الارب) (غیاث) (دهار) (مهذب الاسماء). هیمه. (منتهی الارب). چوب. (غیاث) (منتخب) : آتش در او زدید و مر او را بسوختید تو بیوفا ستورو امامانت چون حطب. ناصرخسرو. نیم زیرش حیله و بالا غضب چون ضعیف آتش که او یابد حطب. مولوی. تا بزیر چرخ ناری چون حطب می نسوزم در عنا و در عطب. مولوی. آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار هر گیاهی که بنوروز نجنبد حطب است. سعدی. ج، احطاب. - حطب الجزل، هیزم زفت و خوشک (خشک). (مهذب الاسماء). - حمالهالحطب، لقبی است مقتبس از قرآن که بزن ابی لهب داده شده است: و امرأته حمالهالحطب. (قرآن 4/111). - ، در تداول عوام، آنکه بی مزد از او کار کشند: مگر من حمالهالحطبم ! ، سخن چینی. (منتهی الارب). ج، احطاب
ابن عمرو بن عتیک (ابن امیه) ابن زید بن مالک بن عوف بن عمرو بن عوف بن مالک الانصاری الاوسی. بقول ابوعمر صحابی است و غزوۀ بدر را درک کرده است ولی ابن اسحاق او را از اصحاب بدر نشمرده است. عسقلانی گوید جز ابوعمر کسی او را در شمار بدریان ذکر نکرده و عموم اصحاب رجال متفقند که پسر او حارث بن حاطب سابق الذکر از صحابۀ بدر بوده است و باز عسقلانی بر گفتۀ خود افزاید که نام جد حاطب پدر حارث عبید است نه عتیک و شاید در اینجا تصحیفی روی داده باشد. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر 1323 هجری قمری ج 1 ص 315 شود
ابن عمرو بن عتیک (ابن امیه) ابن زید بن مالک بن عوف بن عمرو بن عوف بن مالک الانصاری الاوسی. بقول ابوعمر صحابی است و غزوۀ بدر را درک کرده است ولی ابن اسحاق او را از اصحاب بدر نشمرده است. عسقلانی گوید جز ابوعمر کسی او را در شمار بدریان ذکر نکرده و عموم اصحاب رجال متفقند که پسر او حارث بن حاطب سابق الذکر از صحابۀ بدر بوده است و باز عسقلانی بر گفتۀ خود افزاید که نام جد حاطب پدر حارث عبید است نه عتیک و شاید در اینجا تصحیفی روی داده باشد. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر 1323 هجری قمری ج 1 ص 315 شود
قمح. گندم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). و ضماد ممصوغ آن گزیدن سگ را نافع است. ج، حنط. (اقرب الموارد). - حنطۀ رومی، خالاون. خندروس. و آن قسمی گندم سیاه و باریک و دراز باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن شود. - حنطه صغار، سلت. طیفا. طراغوس. (یادداشت مرحوم دهخدا)
قمح. گندم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). و ضماد ممصوغ آن گزیدن سگ را نافع است. ج، حِنَط. (اقرب الموارد). - حِنطۀ رومی، خالاون. خندروس. و آن قسمی گندم سیاه و باریک و دراز باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن شود. - حنطه صغار، سلت. طیفا. طراغوس. (یادداشت مرحوم دهخدا)
ملخ نر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) ، خبزدوک نر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یا نوعی از خبزدوک است که درازباشد یا ستوری است مانند آن. (منتهی الارب). چیزی مانند خبزدوک که دراز است. ج، حناظب. (مهذب الاسماء)
ملخ نر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) ، خبزدوک نر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یا نوعی از خبزدوک است که درازباشد یا ستوری است مانند آن. (منتهی الارب). چیزی مانند خبزدوک که دراز است. ج، حناظب. (مهذب الاسماء)