جدول جو
جدول جو

معنی حطب

حطب
(تَ صَدْ دُ)
هیمه گردکردن. (منتهی الارب). هیزم جمع کردن. (منتهی الارب) (زوزنی). هیمه کردن. (تاج المصادر بیهقی). هیزم کشی کردن. (دهار). احتطاب. حطب فلاناً، هیمه برای او آورد یا هیمه برای او فراهم آورد. (منتهی الارب). هیمه آوردن نزدیک کسی. (تاج المصادر بیهقی) ، سخن چینی کردن. خبرکشی کردن، حطب ارض، هیمه ناک شدن زمین. هیزم ناک شدن زمین، حطب فی حبلهم، یاری داد آن قوم را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا