جدول جو
جدول جو

معنی حناط - جستجوی لغت در جدول جو

حناط
(حَنْ نا)
گندم فروش. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (دهار). ج، حناطون. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، حنوطفروش. (منتهی الارب). خوشبوفروش. (غیاث). خوشبوی فروش برای مردگان. ج، حناطون. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، آنکه جسد مرده را حنوط کند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
حناط
(حِ)
بوی خوش برای مردگان. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). هر بوی خوش که به کفن و جسد مردگان زنند. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
حناط
کسی که جسد میت را حنوط کند
تصویری از حناط
تصویر حناط
فرهنگ لغت هوشیار
حناط
((حَ نّ))
آن که جسد مرده را حنوط کند، گندم فروش
تصویری از حناط
تصویر حناط
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حنان
تصویر حنان
(پسرانه)
بخشاینده، از صفات خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حنان
تصویر حنان
بخشاینده، بسیار مهربان، از نام های خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیاط
تصویر حیاط
صحن خانه، زمین جلو ساختمان که دور آن دیوار باشد
فرهنگ فارسی عمید
ماده ای خوش بو و مانند کافور که پس از غسل دادن مرده به جسد او می زنند، مالیدن این ماده به جسد مرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناط
تصویر مناط
ملاک، میزان
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
علف خشکی که در آن مار کمین کند و هر علف خشک. (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ حماطه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به حماطه شود
لغت نامه دهخدا
(عِ رَ)
احناط زرع، خداوند وقت درو شدن کشت.
لغت نامه دهخدا
(تَ م م)
گندم فروشی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، حنوطفروشی. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به حناطه شود
لغت نامه دهخدا
(حِ طَ)
گندم فروشی. (منتهی الارب). حرفۀ حنّاط. (اقرب الموارد) ، حنوطفروشی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَنْ نا)
جماعتی از مردم طبرستان که ظاهراً اجدادشان بیع و شرای گندم داشتند. (الانساب)
لغت نامه دهخدا
(حَنْ نا)
منسوب به حناط. گندم فروش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بایع حنطه. (اقرب الموارد) ، غله فروش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
انجیر کوهی. (ربنجنی). نوعی ازانجیر است و بعربی تین گویند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سناط
تصویر سناط
کوسه کوسج، تنک ریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناط
تصویر مناط
در آویختگی، پیچیدگی، گواه تزده (سند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غناط
تصویر غناط
اندوه دیر پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناط
تصویر شناط
خوش آب و رنگ: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیاط
تصویر حیاط
محوطه و هر جای که دیوار بست و سرای و خانه و صحن خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حطاط
تصویر حطاط
بوی بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حناک
تصویر حناک
بر فک از بیماری های گلو، لبیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنان
تصویر حنان
بخشایش، بخشودن و نامی از نامهای خدایتعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنوط
تصویر حنوط
بوی خوش برای مردگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زناط
تصویر زناط
انبوهی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حناطت
تصویر حناطت
گندم فروشی، کافور فروشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حناطه
تصویر حناطه
گندم فروشی، کافور فروشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حناق
تصویر حناق
جمع حنق، خشم ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیاط
تصویر حیاط
((حَ))
صحن خانه، زمین برابر ساختمان که دور آن دیوار باشد
فرهنگ فارسی معین
((حَ))
دارویی معطر مانند کافور که پس از غسل میت به جسد می زنند تا دیرتر متلاشی شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حنان
تصویر حنان
((حَ))
رحمت، بخشایش، مهربانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حنان
تصویر حنان
((حَ نّ))
بخشاینده، بسیار مهربان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناط
تصویر مناط
((مَ))
درآویختن، آویختگی، تعلیق، جای آویختن، ملاک، سند، مقصد، مطلب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیاط
تصویر حیاط
سرا، میان سرا
فرهنگ واژه فارسی سره