جدول جو
جدول جو

معنی حنان

حنان
بخشاینده، بسیار مهربان، از نام های خداوند
تصویری از حنان
تصویر حنان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با حنان

حنان

حنان
شهری است به اندلس، جایی با نعمت بسیار و آبادانی و تجارت و هوای معتدل. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا

حنان

حنان
حنا که بدان خضاب کنند. (ناظم الاطباء). حنا. (منتهی الارب) (آنندراج). حناء. (اقرب الموارد). رجوع به حنا و حناء شود
لغت نامه دهخدا

حنان

حنان
آرزوکننده چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، رحمت کننده. (غیاث). بخشاینده. (منتهی الارب). ذوالرحمه. (اقرب الموارد) (آنندراج). مهربان. (مهذب الاسماء) ، متوجه شوندۀ بر سر تابندۀ خود. (منتهی الارب) (آنندراج). روی آورنده بکسی که اعراض کرده و روی گردانیده از او. (از شرح قاموس) ، تیر که آواز دهد وقت گردانیدن میان انگشتان. (آنندراج) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نوحه کننده و نالان، راه پیداو آشکار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج).
- حمس حنان، دلاور که او راست آواز بجهت سرعت وی. (منتهی الارب) (آنندراج). بائص له حنین من سرعته. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

حنان

حنان
نامی از نامهای خدای تعالی. (غیاث) : و در دعا آمده: یا حنان و یا منان. حنان کسی که میپذیرد و قبول میکند از کسی که اعراض کرده است از او و منان کسی که پیش ازسؤال به نوافل و عطایا آغاز کند و این هر دو از صفات ذات باریتعالی هستند. (ناظم الاطباء) :
نانش مفرست پیش کز تو
واخواست کند بحشر حنان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا