کسی که با دستگاه مخصوص پنبه را از پنبه دانه جدا می کند، پنبه زن، آنکه پنبه را با کمان می زند تا از هم باز شود، الباد، پنبه وز، ندّاف، پنبه بز
کسی که با دستگاه مخصوص پنبه را از پنبه دانه جدا می کند، پَنبِه زَن، آنکه پنبه را با کمان می زند تا از هم باز شود، اِلباد، پَنبِه وَز، نَدّاف، پَنبِه بَز
جمع واژۀ حنجره به معنی نای گلو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) : خناجر جز با حناجر مضاربت نمیکرد. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به حنجره شود، جمع واژۀ حنجور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به حنجور شود
جَمعِ واژۀ حنجره به معنی نای گلو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) : خناجر جز با حناجر مضاربت نمیکرد. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به حنجره شود، جَمعِ واژۀ حنجور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به حنجور شود
بمعنی جامه هائی که روی طناب اندازند تا خشک شود و در فارسی بمعنی فروش چیزی بمزایده میگویند، فروش ملک یا کالا در حضور عده ای که هر کس بیشتر بخرد باو بدهند
بمعنی جامه هائی که روی طناب اندازند تا خشک شود و در فارسی بمعنی فروش چیزی بمزایده میگویند، فروش ملک یا کالا در حضور عده ای که هر کس بیشتر بخرد باو بدهند