جدول جو
جدول جو

معنی حلقوم - جستجوی لغت در جدول جو

حلقوم
حلق، حفره ای مخروطی شکل در پشت زبان که بین مری و دهان قرار دارد، گلو، نای
تصویری از حلقوم
تصویر حلقوم
فرهنگ فارسی عمید
حلقوم
(حُ)
مجرای غذا بین دهان و معده. خشکنای. حلق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). قصبهالریه. (مفاتیح). گلو. حنجره. خشکنای گلو. مجموع قصبهالریه و حنجره. مجرای تنفس. راه دم زدن و راه آواز دادن است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ج، حلاقم و حلاقیم. (منتهی الارب) :
حلقوم جوالقی چو ساق موزه است
و آن معده کافرش چو خم غوزه است.
عسجدی.
مطلق این آوازها از شه بود
گرچه از حلقوم عبداﷲ بود.
مولوی.
- حلقوم نشکن، اسب سخت دهان. (آنندراج) :
حرون و بدرگ و حلقوم نشکن
بسان اسب چوبین تخته گردن.
اشرف (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
حلقوم
حنجره، مجرای غذا بین دهان و معده، خشکنای
تصویری از حلقوم
تصویر حلقوم
فرهنگ لغت هوشیار
حلقوم
((حُ))
گلو، مجرای غذا از دهان به معده
تصویری از حلقوم
تصویر حلقوم
فرهنگ فارسی معین
حلقوم
خرخره، خشک نای
تصویری از حلقوم
تصویر حلقوم
فرهنگ واژه فارسی سره
حلقوم
حلق، حنجره، خشکنای، گلو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حلقوم
حلق گلو نای
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راحت الحلقوم
تصویر راحت الحلقوم
نوعی شیرینی که با نشاسته و شکر تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
(حَ تُلْ حُ)
راتی، پاپ مسیحی از سال 1922 تا سال 1939 میلادی وی با حکومت ایتالیا پیمان لاتران را بسال 1929 مبنی بر استقلال ارضی مقرّ پاپ امضا کرده است
لغت نامه دهخدا
(اُمْمِ حُ)
بطور افسانه جنی که دفع کند امراض حلقوم را و یا موجب آنها گردد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ غَ تِلْ حُ)
رسید به حلقوم. کنایه از پر خوردن و بسیار خوردن.
- تا بلغت الحلقوم خوردن، و آن مأخوذ از آیه ای از قرآن کریم است: و تجعلون رزقکم أنکم تکذبون فلو لا اذا بلغت الحلقوم و أنتم حینئذ تنظرون. (قرآن 83/56) ، و روزیتان را میگردانید که شما تکذیب می کنید، پس چرا وقتی به حنجره میرسد، و شما در آن وقت می نگرید. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(حَ قَ)
منسوب به حلقه، چنبری
لغت نامه دهخدا
(زُ)
خشکنای گلو. (منتهی الارب) (آنندراج). حلقوم و خشکنای گلو. (ناظم الاطباء). حلقوم. (از ذیل اقرب الموارد) ، زنخ و چانه. (ناظم الاطباء). بینی و پوزۀ سگ و جانوران درنده. ابن اعرابی گوید: زلقوم الفیل، خرطوم آن. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ قَ)
به جای ’من القوم’ نویسند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جمع واژۀ حلم، به معنی آهستگی و بردباری و عقل. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
شادنای از شیرینی ها نوعی لرزانک که از نشاسته و شکر تهیه کنند. طرز تهیه - یک کیلو شکر را آب کنند و جوشانده سپس صاف کنند و 300 گرم نشاسته خوب را در آب سرد حل نمایند تا چون دوغ شود آنرا به شکر جوشاندته علاوه کنند و روی آتش جوش آورند. آنگاه نخود جوهر لیمو بدان افزایندو طبخ را ادامه دهند تا غلیظ شود. آن وقت سینی را با کره تازه اندکی چرب کنند و قدری شکر آن پاشند چرب کنند و قدری شکر روی آن پاشند و مایه را در آن ریزند و رویش قدری شکر پاشند و بگذارند تا سرد شود. اگر بخواهند میتواند خلال بادام هم باآن مخلوط کنند یا مغز پسته کوبیده رویش بریزند و آنگاه بهر شکلی که بخواهند میبرند. توضیح معمولا راحت الحلقوم نویسند خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورم حلقوم
تصویر ورم حلقوم
نای آماه خروسک
فرهنگ لغت هوشیار
تا گلو تا نای تا حدی که بحلقوم رسید (در تداول بمعنی شکم پر کردن است)، توضیح در عربی گویند: (بلغت الروح الحلقوم) و آن کنایه از نزدیکی مرگ است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راحت الحلقوم
تصویر راحت الحلقوم
شادنای از شیرینی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلوم
تصویر حلوم
بردباری و عقل
فرهنگ لغت هوشیار
رسید بحلقوم. یا تا بلغت الحلقوم خوردن، پرخوردن بسیار خوردن، توضیح ماخوذ از آیه 82 و 83 سوره 50 (واقعه) : فلولااذا بلغت الحلقوم وانتم حینئذ تنظرون. (پس چرا وقتی که میرسد بحنجره شمادر آن وقت مینگرید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلقوی
تصویر حلقوی
زرفینی منسوب به حلق و حلقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راحه الحلقوم
تصویر راحه الحلقوم
((حَ تُ لْ حُ))
نوعی شیرینی که از نشاسته و شکر تهیه کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حلقوی
تصویر حلقوی
گرد
فرهنگ واژه فارسی سره