جدول جو
جدول جو

معنی حفاف - جستجوی لغت در جدول جو

حفاف(حَفْ فا)
گوشت نرم که زیر ملاذه است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). گوشت کام
لغت نامه دهخدا
حفاف(تَ صَعْ عُ)
برهنه و ساده و رت کردن زن روی را به برکندن موی برای زینت. (منتهی الارب). بند و زیر ابرو کردن. کندن زن موی را از روی. (زوزنی). موی برکندن از روی. (تاج المصادر بیهقی). ازاله کردن موی از صورت بوسیلۀ تیغ. (اقرب الموارد) ، بهم بستن زن موی را در پس سر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حفاف(حِ)
پی. (منتهی الارب). ایز. اثر. (اقرب الموارد). نشان. (منتهی الارب). حف. حفف، موی گرداگرد سر. طرۀ موی گرداگرد سراصلع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، احفه. (اقرب الموارد) ، جانب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). حفاف الشی ٔ، جانباه، اندازه: کان الطعام حفاف مااکلوا، ای قدره. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
حفاف
نشان، پی، اثر
تصویری از حفاف
تصویر حفاف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عفاف
تصویر عفاف
(دخترانه)
پرهیزکاری، پاکدامنی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حلاف
تصویر حلاف
بسیار سوگندخورنده، کسی که بسیار قسم یاد کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دفاف
تصویر دفاف
دف ساز، دف نواز، دف زن، دایره زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زفاف
تصویر زفاف
هم بستر شدن عروس و داماد برای بار اول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حفاظ
تصویر حفاظ
حافظ ها، نگهبانان، نگهداران، ازبر کنندگان، جمع واژۀ حافظ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جفاف
تصویر جفاف
خشک شدن، خشکیدن، از میان رفتن آب و رطوبت چیزی، خشک شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حفاظ
تصویر حفاظ
آنچه مانع از دیدن یا بردن چیزی می شود مانند پرده و دیوار، نگهداری کردن، مواظب بودن، مراقبت، مواظبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حفار
تصویر حفار
کسی که کارش کندن زمین و کاوش کردن در زمین است، گورکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفاف
تصویر کفاف
آن مقدار روزی و خوراک که برای انسان کافی باشد، آنچه به قدر حاجت باشد و کم یا زیاد نباشد
فرهنگ فارسی عمید
(حُفَ)
بقیۀ کاه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بقیۀ اسپست. (منتهی الارب) ، آنچه از موی و غیر آن ریزد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جمع خف، موزه ها (تک خف) سبکینه ها هوشیار خرده سنج کفشگر کفش فروش کفش دوز موزه دوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفاف
تصویر طفاف
سیاهی شب، لب پری، اسپ نوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفاف
تصویر عفاف
پارسائی و پرهیز گاری، پاکدامنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفاف
تصویر قفاف
دزدتردست چسباندست
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه از نفوذ شعاع مانع نشود، مانند شیشه، جسمی که حاجب دیدار ماورا خود نباشد چون هوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفار
تصویر حفار
چاه کن، مقنی
فرهنگ لغت هوشیار
سوگند خورنده آنکه قسم بسیار یاد کند بسیار سوگند خورنده. بسیار سوگند خورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفاء
تصویر حفاء
پا پیروس، لوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفاد
تصویر حفاد
شتر تیز رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفاظ
تصویر حفاظ
محافظت، مواظبت امری، نگهبانی، حفظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفاه
تصویر حفاه
تک (پاپیروس مصری) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افاف
تصویر افاف
ترس، هراس
فرهنگ لغت هوشیار
واتگر زبان آور پر چانه حراف از ساخته های فارسی گویان است. پر گوی پر چانه، ناطق زبان آور. توضیح این کلمه در کتب لغت عربی نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفاف
تصویر جفاف
خشک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زفاف
تصویر زفاف
عروس بخانه شوهر فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذفاف
تصویر ذفاف
خسته کش شتابنده سبکسر، زهر کشنده، آب اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفاف
تصویر دفاف
جنبرک ساز دفله ساز آنکه دف سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احفاف
تصویر احفاف
زشتیادی، ریش تراشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
اندازه و مانند، مثل و مقدار، آنچه که بقدر حاجت باشد و کم یا زیاد نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زفاف
تصویر زفاف
بی آزرمی، بی شرمی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حراف
تصویر حراف
پر چونه، پر گفتار
فرهنگ واژه فارسی سره