جدول جو
جدول جو

معنی حضون - جستجوی لغت در جدول جو

حضون
(حَ)
گوسپندی که یکی از دو سر پستان وی یا یکی از دو پستان وی درازتر باشد از دیگری و همچنین در شتران و زنان. (منتهی الارب) (آنندراج). آن گوسپند که یک پستان او از دیگر پستان درازتر بود، آن اشتر که رنگ پستانش بشده باشد. (مهذب الاسماء) ، مردی که یکی از دو خصیه وی کلان تر باشد از دیگری. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (ازآنندراج) ، فرج زن که یک کرانۀ وی بزرگتر باشد از دیگری. شرم زن که یک کرانه از دیگری بزرگتر دارد. (آنندراج). شرم زن که یک کرانه از دیگری بزرگتر دارد. (منتهی الارب). ج، حضن. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
حضون
(تَ)
حضن. حضانت. حضان. رجوع به حضن و حضانت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حرون
تصویر حرون
سرکش، نافرمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصون
تصویر حصون
حصن ها، قلعه ها، دژها، پناهگاه ها، جمع واژۀ حصن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حضور
تصویر حضور
مقابل غیبت، حاضر شدن، حاضر بودن، نزد کسی بودن، وجود و ظهور، نزد، پیشگاه، کلمۀ احترام آمیز که پیش از نام شخص بزرگ گفته و نوشته می شود، در تصوف غیبت از خلق و نزدیک شدن به حق، شکفتگی و خرمی
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
در کنار گرفته. حضانت شده. دربردارنده. حاوی: مشتمل دقایق جهانداری و محضون حقایق کامگاری. (روضهالعقول، از مرزبان نامه چ تهران مقدمۀ مصحح، صفحۀ ’ح’)
لغت نامه دهخدا
در کنار، در بر گیرنده در کنار گرفته، در بردارنده حاوی: مشتمل دقایق جهانداری و محضون حقایق کامگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجون
تصویر حجون
تنبل، دژ جنگ جنگ دشمن فریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرون
تصویر حرون
سرکش توسن اسب یا استری که از سوار اطاعت نکند سرکش توسن: (بر مرکبی حرون سوار شد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنون
تصویر حنون
مهربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضور
تصویر حضور
حاضر آمدن، شهود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصون
تصویر حصون
قلعه ها، دژها مرد پرهیزگار مرد پرهیزگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غضون
تصویر غضون
جمع غضن، نورد های جامه آژنگ های پوست شکن های زره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصون
تصویر حصون
((حُ))
جمع حصن، دژها، پناهگاه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حنون
تصویر حنون
((حَ))
مهربان، باشفقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حضور
تصویر حضور
((حُ))
حاضر شدن، وجود، ظهور، درگاه، آستان، حاضر و غایب کردن، شناختن کسانی که حاضرند و کسانی که غایبند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محضون
تصویر محضون
((مَ))
در کنار گرفته، دربردارنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرون
تصویر حرون
((حَ))
اسب یا استر سرکش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حضور
تصویر حضور
آمادگی، بودن، رودررویی، پیشگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حضور
تصویر حضور
Attendance, Presence
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حضور
تصویر حضور
présence
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از حضور
تصویر حضور
נוכחות , נוֹכְחוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از حضور
تصویر حضور
उपस्थिति
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از حضور
تصویر حضور
kehadiran, keberadaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از حضور
تصویر حضور
การเข้าร่วม , การมีอยู่
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از حضور
تصویر حضور
aanwezigheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از حضور
تصویر حضور
presença
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از حضور
تصویر حضور
asistencia, presencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از حضور
تصویر حضور
presenza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از حضور
تصویر حضور
出席 , 存在
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از حضور
تصویر حضور
obecność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از حضور
تصویر حضور
присутність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حضور
تصویر حضور
Anwesenheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حضور
تصویر حضور
присутствие , присутствие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حضور
تصویر حضور
出席 , 存在
دیکشنری فارسی به ژاپنی