جدول جو
جدول جو

معنی حضق - جستجوی لغت در جدول جو

حضق
(تَ)
تیر در جای نشاندن، تیر تراشیدن. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حمق
تصویر حمق
بیعقل شدن، فاسد شدن عقل و رای کسی، کم خردی، کم عقلی، ساده لوحی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حذق
تصویر حذق
حذاقت، مهارت، استادی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حاق
تصویر حاق
وسط، میان چیزی، واقع و حقیقت مطلب، حقیقت امر، اصل شیء، کامل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرق
تصویر حرق
سوزاندن، سوختن، سوختگی، خراشیدن، ساییدن، سوهان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حدق
تصویر حدق
حدقه، سیاهی چشم، مردمک چشم، حفره ای که چشم در آن جا دارد، کاسۀ چشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حضن
تصویر حضن
از زیر بغل تا تهیگاه، سینه، آغوش، بغل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حضر
تصویر حضر
شهر، مقابل سفر، اقامت و حضور در شهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حلق
تصویر حلق
حفره ای مخروطی شکل در پشت زبان که بین مری و دهان قرار دارد، گلو، نای
تراشیدن مو
فرهنگ فارسی عمید
زفتی، تنگاندن تنگ کردن، تیز دادن، پیچیدن، افشردن دسته گروه، گروه مرغان، پالان کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاق
تصویر حاق
میان درون، آمیغ (حقیقت) راستی حقیقت شی واقع مطلب: (حاق مطل ازین قرار است)، وسط چیزی میان شی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حذق
تصویر حذق
خوب آموختن کاری یا مطلبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلق
تصویر حلق
گلو، حلقوم، مجرای غذا در بیخ دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبق
تصویر حبق
نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرق
تصویر حرق
سوختن، سوزش، سوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمق
تصویر حمق
بی عقل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضب
تصویر حضب
چوب، هر چه در آتش اندازند تا افروخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضن
تصویر حضن
عاج، دندان فیل
فرهنگ لغت هوشیار
انبوه مردم گروزه، رفتن خانه روبی، مالیدن، نرماندن نرم کردن، هموار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنق
تصویر حنق
دشمنی، خشم کینه دشمنی (شدید)، خشم شدید شدت غیظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدق
تصویر حدق
نظر بچیزی کردن، نگریستن بچیزی سیاهی دیده ها سیاهی دیده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضف
تصویر حضف
مار
فرهنگ لغت هوشیار
نشیب پاگاه خولان دارویی است که از پیشاب اشتر سازند پیل زهره چیزی فیل زهره، عصاره گیاه فیل زهره، جمع حضیض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضر
تصویر حضر
درگاه، نزدیک، حضور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاق
تصویر حاق
((قّ))
واقع و حقیقت مطلب، وسط چیزی، میان شی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حلق
تصویر حلق
((حَ))
بخشی از لوله گوارشی که بین دهان و مری قرار دارد، گلو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرق
تصویر حرق
((حَ))
سوختن، سوزانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حضن
تصویر حضن
((حِ))
بغل، آغوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حضر
تصویر حضر
((حَ ضَ))
جای حضور، منزل، شهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حنق
تصویر حنق
((حَ نَ))
کینه، دشمنی، خشم شدید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حمق
تصویر حمق
((حُ))
بی خردی، نادانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حذق
تصویر حذق
((حَ یا حِ))
مهارت، چیره دستی، استادی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حبق
تصویر حبق
((حَ بَ))
هر گیاه مابین درخت و علف، بته، بوته، پودنه بری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حلق
تصویر حلق
تراشیدن موی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حلق
تصویر حلق
گلو
فرهنگ واژه فارسی سره