جدول جو
جدول جو

معنی حصون - جستجوی لغت در جدول جو

حصون
حصن ها، قلعه ها، دژها، پناهگاه ها، جمع واژۀ حصن
تصویری از حصون
تصویر حصون
فرهنگ فارسی عمید
حصون
(حُ)
جمع واژۀ حصن. (ترجمان عادل). دزها. دژها. قلعه ها: معاقل و حصون هند بر دست لشکر او زیر و زبر گردید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هجری قمری ص 417).
پاک بنائی که برسازد حصون
در جهان غیب از گفت و فسون.
مولوی.
راه لذت از درون دان نی برون
ابلهی دان جستن از قصر و حصون.
مولوی
لغت نامه دهخدا
حصون
(حَ)
مرد پرهیزکار. (غیاث از لطایف)
لغت نامه دهخدا
حصون
قلعه ها، دژها مرد پرهیزگار مرد پرهیزگار
تصویری از حصون
تصویر حصون
فرهنگ لغت هوشیار
حصون
((حُ))
جمع حصن، دژها، پناهگاه ها
تصویری از حصون
تصویر حصون
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حصور
تصویر حصور
تنگدل، ویژگی مردی که از آمیزش با زنان پرهیز کند یا به آن ها رغبت نکند، بخیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محصون
تصویر محصون
محفوظ و استوار، در امان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صحون
تصویر صحون
صحن ها، وسط حیاط ها، میان خانه ها، قدح ها، کاسه های بزرگ، جمع واژۀ صحن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصان
تصویر حصان
ویژگی زن پارسا و پاک دامن، ویژگی زن شوهردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصول
تصویر حصول
حاصل شدن، به دست آمدن، باقی ماندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصون
تصویر تصون
مواظب خود بودن، خود را حفظ کردن، کنایه از خود را از عیب و بدی در گفتار و کردار حفظ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصان
تصویر حصان
ویژگی اسب نجیب و قوی، اسب نر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصون
تصویر مصون
حفظ شده، نگه داری شده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
محفوظ و استوار. (ناظم الاطباء). استوارشده به حصار و جز آن. (آنندراج). محفوظ و نگاهداشته شده.
- محصون کردن، محفوظ کردن. مصون نگاه داشتن. حفظ کردن:
نیل را بر قبطیان حق خون کند
سبطیان را از بلا محصون کند.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از تصون
تصویر تصون
خود را از عیب و بدی حفظ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصون
تصویر مصون
محفوظ نگاهداشته، ایمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غصون
تصویر غصون
جمع غصن، ستاک ها، چین ها و شکن ها جمع غصن شاخه ها شاخها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصور
تصویر حصور
تنگدل، بخیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجون
تصویر حجون
تنبل، دژ جنگ جنگ دشمن فریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصول
تصویر حصول
حاصل شدن، بدست آمدن، پیدا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محصون
تصویر محصون
استوار گشته استوار شده (در حصارو جز آن)
فرهنگ لغت هوشیار
چموش لگد زن ستور میان سرای و ساحت آن، عرصه فضا ساحت. یا صحن ارم. عرصه باغ ارم (بهشت شداد)، باغی که در نزهت و خرمی مانند بهشت باشد، یا صحن دو رنگ. دنیا عالم سفلی، شب و روز. یا صحن سیم. صفحه کاغذ سفید، قرص ماه. یا صحن عظیم. روی زمین سطح ارض. یا صحن وسیع. صحن عظیم، قدح بزرگ کاسه بزرگ. یا صحن پالوده. کاسه پالوده (فالوذج)، اندام نهانی زن بکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرون
تصویر حرون
سرکش توسن اسب یا استری که از سوار اطاعت نکند سرکش توسن: (بر مرکبی حرون سوار شد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصان
تصویر حصان
زن پارسا و پاکدامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنون
تصویر حنون
مهربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصین
تصویر حصین
محکم، استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محصون
تصویر محصون
((مَ))
استوار شده (در حصار و جز آن)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصون
تصویر تصون
((تَ صَ وُّ))
خودداری نمودن از عیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرون
تصویر حرون
((حَ))
اسب یا استر سرکش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حصین
تصویر حصین
((حَ))
استوار، محکم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حصول
تصویر حصول
((حُ))
به دست آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حصان
تصویر حصان
((حِ))
اسب نجیب و نیرومند، اسب نر، اسب تکاور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حنون
تصویر حنون
((حَ))
مهربان، باشفقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غصون
تصویر غصون
((غُ))
جمع غصن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصون
تصویر مصون
((مَ))
نگاه داشته شده، محفوظ
فرهنگ فارسی معین