جدول جو
جدول جو

معنی حصان

حصان
ویژگی زن پارسا و پاک دامن، ویژگی زن شوهردار
تصویری از حصان
تصویر حصان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با حصان

حصان

حصان
اسب نر و نجیب که تخم آن عزیز دارند. (منتهی الارب). اسب نر. نریان. کریم. اسب نر و نیکو که نسل آن نگاهداشته شود. (غیاث). آیغر. گشن. گشن اسب. ج، حصن
لغت نامه دهخدا

حصان

حصان
امراءه حصان، زن پارسا یا شوهردار. زن نیکوکار و عفیفه. بشوی. متزوجه. مستوره. حاصن. حاصنه. ج، حصانات، حصن، دره. یک دانه مروارید:
بحصن حصین اندرم ار ز دست
که بینند حصن حصینم حصان.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا