- حشره
- جنبنده، خزنده، رونده، گزنده، پرنده
معنی حشره - جستجوی لغت در جدول جو
- حشره
- هر یک از جانوران بندپا با سر، سینه، شکم و معمولاً بال و شاخک
- حشره ((حَ شَ رَ یا رِ))
- یک فرد از رده حشرات
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سوراخ، چاله، گودال، مغاک
ظاهر پوست آدمی، روی پوست بدن انسان
چوب شکافته
سینه درد، سرفه خشک
تبسیده تفسان، ترب رشتی از گیاهان بر زن کوی مونث جار: ادویه حاره اغذیه حاره، ترب رشتی
پاره زمین دیوار کشیده مسقف، پاره از زمین، غرفه
چشم بر جسته، گلمژه
شادمانی، فراخی، زردی دندان
پیشیاران نوکران، پیروان شکوه بزرگی آروند افرند ارفد، شرم، خشم، کمرویی
ترکه و اموال آنکه او را وارثی نباشد
نارگیل، تنگ، آب روان
گودال، چاله، خندق
بر خوابه نهالین دوشک، بالشک بالش کوچکی که زنان بر سرین یا پستان نهند که بزرگ نماید
امعا، روده ها
باد سرخ از بیماری ها سرخ باده، سرخ سرک از پرندگان، سرخی، سرخاب غازه سرخی قرمزی، رنگ سرخ قرمز، نوعی آماس در بدن باد سرخ سرخ باد
بزم آرایی، کناره، آواز خوانی
شهوتران، سرباز مزدور، چریک
گرم، گرمسیری مثلاً بلاد حاره، در طب قدیم دارای خاصیت گرم مثلاً ادویۀ حاره
ده، عدد اصلی بعد از نه، ۱۰
امعا، روده ها، بد و پست از هر چیز
سرمشقی که بر لوح کودکان می نوشتند
ظاهر پوست بدن، روی پوست بدن انسان، روی، چهره
دعایی که برای معالجۀ دیوانه یا دفع چشم زخم بنویسند
اتاقی در مدرسه یا کاروان سرا، غرفه، اتاق، خانه، ناحیه
ده دهایی ده (10) جمع عشرات
پوست درخت، گوسبندخرد، گوی چوگان باران فرساینده باران خاک رند، خانه برانداز پاره ای پوست، پوسته ای، پوستی، پوسته نگر برون نگر
شکر خندگی
نرمباد، آگهی بخشنامه، گزارش، پهرست افسون، پنام (تعویذ) یک بار پراکندن یک مرتبه منتشر کردن، ورقه یا اوراقی چاپی که آنرا منتشر سازند، جمع نشرات. توضیح بعض محققان بجای} نشریه {استعمال این کلمه را تجویز کرده اند ولی کمتر مستعمل است. افسونی که بوسیله آن دیوانه و بیمار را علاج کنند، دعایی که با آب زعفران نویسند تا دفع چشم زخم کند: بر چهره شنبلید خوش تاب نشره تو کنی بزعفران آب. (تحفه العراقین. قر. 28) یا نشره طفلان. آنچه با زعفران و غیره بر روی تخته طفلان نویسند
((حَ شْ فِ یا فَ))
فرهنگ فارسی معین
ریشه های گیاه که پس از درو در زمین باقی ماند، قسمت انتهای قدامی آلت مرد که کمی حجیم تر از تنه می باشد