حاره حاره تبسیده تفسان، ترب رشتی از گیاهان بر زن کوی مونث جار: ادویه حاره اغذیه حاره، ترب رشتی فرهنگ لغت هوشیار
حاره حاره کلاته. (نصاب) (مهذب الاسماء) ، ده خرد. (مهذب الاسماء). ده خرد و آنکه خانه های آن یکجاباشد، چهار دیوار، محله. (به اصطلاح دمشقیان) ، محله ای که خانه های آن نزدیک یکدیگر باشد. (یاقوت به نقل از ازهری) ، کشت زار. (غیاث) (شرح نصاب). ج، حارات لغت نامه دهخدا