جدول جو
جدول جو

معنی حسحاس - جستجوی لغت در جدول جو

حسحاس
(حَ)
جوانمرد. جواد. (دهار) ، قلیل الحرکه. (تاج العروس) ، شمشیر مهلک. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
حسحاس
(حَ)
نام جد عامر بن امیه بن زید. صحابی است. عنوان صحابی از ارزشمندترین عناوین در فرهنگ اسلامی است. افرادی که با پیامبر اسلام (ص) دیدار کرده، ایمان آورده و تا پایان عمر مؤمن باقی مانده اند، این لقب را کسب کرده اند. این اشخاص ستون های اصلی جامعه اسلامی نخستین را تشکیل می دادند و در تاریخ اسلام جایگاه ویژه ای دارند.
ابن غسان، ملقب به ذی الحوضین
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حساس
تصویر حساس
کسی که سریعاً از اعمال دیگران ناراحت می شود، ویژگی چیزی که سریعاً در برابر عوامل بیگانه عکس العمل نشان می دهد، کنایه از مهم مثلاً موقعیت حساس، دارای گیرایی قوی مثلاً شامۀ حساس
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
در حق چیزی گویند که آنرا تفحص کنند و نیابند. (منتهی الارب). و فارسی زبانان در این وقت ’لعنت بر شیطان’ گویند
لغت نامه دهخدا
(حَسْ سا)
نیک دریابنده. (غیاث). بسیارحس. سخت ادراک. تیزحس. شدیدالحس.
- سلولهای حساس، یاخته های احساس کننده. رجوع به سلول و به کتاب جانورشناسی عمومی فاطمی ص 168 و 202 شود
لغت نامه دهخدا
(حُ)
ماهی ریز که آن را خشک کنند. (منتهی الارب). ماهی خرد. (مهذب الاسماء) ، پاره های سنگ ریزه، ریزه از چیزی، شومی، بدخوئی. (منتهی الارب) ، بدخو. (مهذب الاسماء) ، جمع واژۀ حساسه
لغت نامه دهخدا
(حَ)
ابن بکر بن عوف بن عدی. از صحابه است. صحابی به یار و همراه پیامبر اسلام (ص) اطلاق می شود که در دوران حیات پیامبر با او ملاقات کرده، به اسلام گرویده و ایمان خود را حفظ کرده باشد. صحابه نقش مهمی در گسترش دین اسلام، انتقال احادیث و ثبت وقایع تاریخی دارند. بررسی زندگی صحابه یکی از ارکان مهم مطالعات اسلامی است و شناخت آنان به درک بهتر صدر اسلام کمک می کند.
لغت نامه دهخدا
(حَ)
سمعانی گوید: نسب است به حسحاس بن هندبن سواه بن الحرب بن سعید بن مالک بن ثعلبه بن داود بن اسد بن خزیمه. و حسحاسی بالولاء معروف به عبد بنی الحسحاس شاعری نیکوشعر است و او سیاه بود. وی را به عثمان بن عفان عرضه داشتند بیع را و او نخرید و گفت لاخیر فی الاسود. و بیت ذیل مطلعی است از یکی از قصائد او:
عمیره ودع ان تجهرت عادیا
کفی الشیب و الاسلام للمرء ناهیا.
(انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حساس
تصویر حساس
بسیار حس، سخت ادارک، دریابنده، تیزحس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حساس
تصویر حساس
((حَ سّ))
حس کننده، دریابنده، کسی که موضوعی را زود درک کند، در فارسی، زود رنج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حساس
تصویر حساس
دلنازک، زودرنج، زودکنش
فرهنگ واژه فارسی سره
احساساتی، دل نازک، رقیق القلب، زودرنج، سریع التاثر، نازک دل
متضاد: بی تفاوت، غیرحساس، خطیر، مهم، حیاتی، درخور توجه، آلرژیک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از حساس
تصویر حساس
حسّاسٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از حساس
تصویر حساس
Delicate, Dire, Tetchy, Touchy, Fussily, Sensitive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حساس
تصویر حساس
délicat, terrible, de manière pointilleuse, sensible
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از حساس
تصویر حساس
섬세한 , 무서운 , 까다롭게 , 민감한 , 예민한
دیکشنری فارسی به کره ای
دلتنگ، حسّاس، آسیب پذیر
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از حساس
تصویر حساس
حساس , بھیانک , ضرورت سے زیادہ , حساس , حساس
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از حساس
تصویر حساس
সূক্ষ্ম , ভয়ানক , কিপর্যন্ত , সংবেদনশীল , অনুভূতিপ্রবণ , সংবেদনশীল
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از حساس
تصویر حساس
nyeti, kutisha, kwa ugumu, hisia
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از حساس
تصویر حساس
narin, korkunç, huysuz bir şekilde, hassas
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از حساس
تصویر حساس
עדין , נוֹרָאִי , בקפדנות , רַגִּישׁ , רגיש
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از حساس
تصویر حساس
繊細な , 恐ろしい , うるさく , 敏感な , 神経質な , 敏感な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از حساس
تصویر حساس
деликатный , ужасный , придирчиво , чувствительный , раздражительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حساس
تصویر حساس
नाज़ुक , भयंकर , चुस्त रूप से , संवेदनशील , संवेदनशील
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از حساس
تصویر حساس
sensitif, mengerikan, dengan cerewet, peka
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از حساس
تصویر حساس
อ่อนโยน , น่ากลัว , งี่เง่า , อ่อนไหว , หงุดหงิด , อ่อนไหว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از حساس
تصویر حساس
delicado, terrible, fastidiosamente, sensible
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از حساس
تصویر حساس
delicato, terribile, in modo fastidioso, sensibile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از حساس
تصویر حساس
delicado, terrível, de forma exigente, sensível
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از حساس
تصویر حساس
微妙的 , 可怕的 , 挑剔地 , 敏感的 , 易怒的 , 敏感的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از حساس
تصویر حساس
delikatny, straszny, wybrednie, wrażliwy, drażliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از حساس
تصویر حساس
ніжний , страшний , прискіпливо , чутливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حساس
تصویر حساس
zart, schlimm, pedantisch, sensibel, reizbar, empfindlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حساس
تصویر حساس
delicaat, vreselijk, kieskeurig, gevoelig, prikkelbaar
دیکشنری فارسی به هلندی