جدول جو
جدول جو

معنی حساس

حساس((حَ سّ))
حس کننده، دریابنده، کسی که موضوعی را زود درک کند، در فارسی، زود رنج
تصویری از حساس
تصویر حساس
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با حساس

حساس

حساس
کسی که سریعاً از اعمال دیگران ناراحت می شود، ویژگی چیزی که سریعاً در برابر عوامل بیگانه عکس العمل نشان می دهد، کنایه از مهم مثلاً موقعیت حساس، دارای گیرایی قوی مثلاً شامۀ حساس
حساس
فرهنگ فارسی عمید