جدول جو
جدول جو

معنی حرا - جستجوی لغت در جدول جو

حرا
ناحیه، ساحت، گشادگی و فضای وسیع میان خانه
تصویری از حرا
تصویر حرا
فرهنگ فارسی عمید
حرا
(حَرْ را)
موضعی است. نصر گفته است که بادیه ای است مر کلب را. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
حرا
(حَرْ را)
ابن ابی کعب انصاری. نام یکی از اصحاب است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
حرا
(حُرْ را)
نام جائی در بادیۀ کلب است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حراس
تصویر حراس
حارس ها، حفظ کننده ها، نگه دارنده ها، نگهبان ها، پاسبان ها، جمع واژۀ حارس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حراق
تصویر حراق
هر مادۀ قابل اشتعال مانند پنبه برای روشن کردن آتش، حراقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حراج
تصویر حراج
فروختن چیزی به قیمت پایین تر از قیمت اصلی آن، فروش چیزی به مزایده، فروش ملک یا کالا در حضور عدهای که هر کس بیشتر بخرد به او بدهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرام
تصویر حرام
امری که به جا آوردنش گناه است، ناروا، آنچه خوردنش در شرع اسلام منع شده است، احرام بسته، حرمتدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حراث
تصویر حراث
حارث ها، کشاورزان، جمع واژۀ حارث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حراب
تصویر حراب
جنگ کردن، جنگ، کارزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرار
تصویر حرار
آزاد مردی، آزاد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
نام کوهی است در شمال مکه در یک فرسنگی آن مشرف به منی و حضرت رسول (ص) پیش از بعثت بسیار به آن کوه عبادت میکردند و نخستین وحی در آنجا به آن حضرت نازل شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حراب
تصویر حراب
جنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حراث
تصویر حراث
زارع، کشاورز
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی جامه هائی که روی طناب اندازند تا خشک شود و در فارسی بمعنی فروش چیزی بمزایده میگویند، فروش ملک یا کالا در حضور عده ای که هر کس بیشتر بخرد باو بدهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حراس
تصویر حراس
جمع حارس پاسبانان نگاهبانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حراض
تصویر حراض
اشنان فروش، آهک پز
فرهنگ لغت هوشیار
واتگر زبان آور پر چانه حراف از ساخته های فارسی گویان است. پر گوی پر چانه، ناطق زبان آور. توضیح این کلمه در کتب لغت عربی نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حراق
تصویر حراق
سوزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حراک
تصویر حراک
جنب جنبش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرام
تصویر حرام
منع کردن، ممنوع کردن چیزی را، ناروا شدن، حرام بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حران
تصویر حران
تشنه، عطشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حراه
تصویر حراه
گشادگی، سوی، بانگ مرغان سو سوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حراص
تصویر حراص
جمع حریص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حراق
تصویر حراق
((حُ))
آب بسیار شور، اسب تندرو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حراس
تصویر حراس
((حُ رّ))
جمع حارس، پاسبانان، نگاهبانان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حراص
تصویر حراص
((حِ))
جمع حریص، آزمندان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حراف
تصویر حراف
((حَ رّ))
پرگوی، پرچانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حراج
تصویر حراج
((حَ))
چیزی را با مزایده به فروش گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حراق
تصویر حراق
((حَ رّ))
بسیار سوزان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حراک
تصویر حراک
((حَ))
جنبش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرام
تصویر حرام
((حَ))
ناروا، ناشایست، کاری که اسلام از نظر شرعی آن را منع کرده و ارتکاب آن گناه باشد، مقابل حلال، ضایع، تباه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرام
تصویر حرام
نابایسته، ناروا، ناشایست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حراج
تصویر حراج
فروش ویژه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حراف
تصویر حراف
پر چونه، پر گفتار
فرهنگ واژه فارسی سره