حجاز، برای مثال شاهدان می کنند خانۀ زهد / مطربان میزنند راه حجیز (سعدی۲ - ۴۶۱)، شمس حق و دین بتاب بر من و تبریزیان / تا که ز تف تموز سوزد پردۀ حجیز (مولوی۲ - ۴۴۳)
حجاز، برای مِثال شاهدان می کنَنْد خانۀ زهد / مطربان میزنند راه حجیز (سعدی۲ - ۴۶۱)، شمس حق و دین بتاب بر من و تبریزیان / تا که ز تف تموز سوزد پردۀ حجیز (مولوی۲ - ۴۴۳)
ممالۀ حجاز. رجوع بحجاز شود: چنین داد پاسخ که اندر حجیز ورا دزد برده ست بی مر جهیز. فردوسی. بهند آمدم بعد از آن رستخیز وز آنجا براه یمن تا حجیز. سعدی. تا خود کجا رسد بقیامت نماز من من روی در تو و همه کس روی درحجیز. سعدی. شاهدان میکنند خانه زهد مطربان میزنند راه حجیز. سعدی
ممالۀ حجاز. رجوع بحجاز شود: چنین داد پاسخ که اندر حجیز ورا دزد برده ست بی مر جهیز. فردوسی. بهند آمدم بعد از آن رستخیز وز آنجا براه یمن تا حجیز. سعدی. تا خود کجا رسد بقیامت نماز من من روی در تو و همه کس روی درحجیز. سعدی. شاهدان میکنند خانه زهد مطربان میزنند راه حجیز. سعدی
پرده، چیزی که برای جلوگیری از نور جلو پنجره یا در نصب می کند برای مثال چون دیگران ز دل نروی گر روی ز چشم / کاندر میان جانی و از دیده در حجیب (سعدی۲ - ۳۲۰)
پرده، چیزی که برای جلوگیری از نور جلو پنجره یا در نصب می کند برای مِثال چون دیگران ز دل نروی گر روی ز چشم / کاندر میان جانی و از دیده در حجیب (سعدی۲ - ۳۲۰)
پرگ دهنده، سر پرست تملق چرب زبانی. یا مجیز کسی را گفتن، تملق گفتن از او: تا کی باید مجیز آسیابان را بگوییم ک اجازه دهنده رخصت دهنده، ولی و مصلح امر یتیم، بنده ماذون در تجارت
پرگ دهنده، سر پرست تملق چرب زبانی. یا مجیز کسی را گفتن، تملق گفتن از او: تا کی باید مجیز آسیابان را بگوییم ک اجازه دهنده رخصت دهنده، ولی و مصلح امر یتیم، بنده ماذون در تجارت