صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: گروهی از متصوفۀ مبطله باشند. و قول و معتقد ایشان آن است که بنده چون به درجۀ محبت رسد تکلیفات شرعیه از او ساقط شود و محرمات بر او مباح می گردد و ترک صلات و صیام و حج و زکات و سایر شعائر اسلام و ارتکاب آثام بر او مباح گردد. پناه می بریم به خداوند از این اعتقاد، چه آن بدون شک و ریب کفر صریح است، چنانکه در توضیح المذاهب گفته است. و در بعض کتب آمده است: فرقه ای از مشبهه که گویند: خدای تعالی را نپرستند نه از خوف و نه از طمع بلکه از حب و دوستی
صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: گروهی از متصوفۀ مبطله باشند. و قول و معتقد ایشان آن است که بنده چون به درجۀ محبت رسد تکلیفات شرعیه از او ساقط شود و محرمات بر او مباح می گردد و ترک صلات و صیام و حج و زکات و سایر شعائر اسلام و ارتکاب آثام بر او مباح گردد. پناه می بریم به خداوند از این اعتقاد، چه آن بدون شک و ریب کفر صریح است، چنانکه در توضیح المذاهب گفته است. و در بعض کتب آمده است: فرقه ای از مشبهه که گویند: خدای تعالی را نپرستند نه از خوف و نه از طمع بلکه از حب و دوستی
پوششی که بر تن می پیچند، از قبیل لنگ، پارچه یا عمامه اشیای شخصی پدر مانند سلاح، لباس، انگشتر و قرآن که پس از مرگ او خارج از حدود ارث به پسر ارشد می رسد
پوششی که بر تن می پیچند، از قبیل لُنگ، پارچه یا عمامه اشیای شخصی پدر مانند سلاح، لباس، انگشتر و قرآن که پس از مرگ او خارج از حدود ارث به پسر ارشد می رسد
زیور. (از منتهی الارب). پیرایه. (ترجمان عادل). ج، حلی ً، حلی ً. (منتهی الارب) : صورت از دفتر و حلیه ز قلم محو کنید حلی از خنجر و کوکب ز سپر بگشائید. خاقانی. واصفان حلیۀ جمالش بتحیر منسوب که ماعرفناک حق معرفتک. (از گلستان). ، آرایش شمشیر، پیکر، خلقت. (منتهی الارب). خلقت و صورت و صفت چیزی. (آنندراج) ، نشان روی. (ترجمان عادل بن علی) ، صفت مرد. (منتهی الارب). شکل و شمایل: چیست نامش گفت نامش بوالحسن حلیه اش را گفت ز ابرو و ذقن. مولوی. بود ذکر حلیه ها و شکل او بود ذکر غزو و صوم و اکل او. مولوی
زیور. (از منتهی الارب). پیرایه. (ترجمان عادل). ج، حِلی ً، حُلی ً. (منتهی الارب) : صورت از دفتر و حلیه ز قلم محو کنید حلی از خنجر و کوکب ز سپر بگشائید. خاقانی. واصفان حلیۀ جمالش بتحیر منسوب که ماعرفناک حق معرفتک. (از گلستان). ، آرایش شمشیر، پیکر، خلقت. (منتهی الارب). خلقت و صورت و صفت چیزی. (آنندراج) ، نشان روی. (ترجمان عادل بن علی) ، صفت مرد. (منتهی الارب). شکل و شمایل: چیست نامش گفت نامش بوالحسن حلیه اش را گفت ز ابرو و ذقن. مولوی. بود ذکر حلیه ها و شکل او بود ذکر غزو و صوم و اکل او. مولوی