جدول جو
جدول جو

معنی حبوه

حبوه
پوششی که بر تن می پیچند، از قبیل لنگ، پارچه یا عمامه
اشیای شخصی پدر مانند سلاح، لباس، انگشتر و قرآن که پس از مرگ او خارج از حدود ارث به پسر ارشد می رسد
تصویری از حبوه
تصویر حبوه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با حبوه

حبوه

حبوه
حباء. بخشیدن بی پاداش و منت، یا عام است، بازداشتن از عطیه، و لغت از اضداد است. (منتهی الارب)
عطا دادن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

حبوره

حبوره
پیشگامی پیشوایی در دانش لاتینی بوته خشخاش، خشخاش تتری کپسول خشخاش، گیاه خشخاش
فرهنگ لغت هوشیار

حبور

حبور
شاد شدن، شادمانه کردن شادی، فراخی، عیش شادی، فراخی، عیش
حبور
فرهنگ لغت هوشیار