زیور. (از منتهی الارب). پیرایه. (ترجمان عادل). ج، حلی ً، حلی ً. (منتهی الارب) : صورت از دفتر و حلیه ز قلم محو کنید حلی از خنجر و کوکب ز سپر بگشائید. خاقانی. واصفان حلیۀ جمالش بتحیر منسوب که ماعرفناک حق معرفتک. (از گلستان). ، آرایش شمشیر، پیکر، خلقت. (منتهی الارب). خلقت و صورت و صفت چیزی. (آنندراج) ، نشان روی. (ترجمان عادل بن علی) ، صفت مرد. (منتهی الارب). شکل و شمایل: چیست نامش گفت نامش بوالحسن حلیه اش را گفت ز ابرو و ذقن. مولوی. بود ذکر حلیه ها و شکل او بود ذکر غزو و صوم و اکل او. مولوی