- حبسگاه
- زندان، محبس، سجن
معنی حبسگاه - جستجوی لغت در جدول جو
- حبسگاه
- حبس خانه، محبس، زندان
- حبسگاه ((حَ))
- زندان، محبس، ندامتگاه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تحصنگاه
آموزگاه آموزشگاه مدرسه مکتب
جای پاسبان، جای دیده بانان
جمع حبسیه: (حبسیات مسعود سعد در نوع خودبی نظیر است)
رستخیز
هنگام شب شب هنگام
حرب جای، جای جنگ، میدان جنگ
وقت صبح، هنگام صبح، بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صبح، غادیه، بامدادان، بامگاه، صباح، غدو، صدیع، علی الصباح، غدات، باکر، صبح بام، صبحدم، بام، برای مثال نخفته ست مظلوم ز آهش بترس / ز دود دل صبحگاهش بترس (سعدی۱ - ۶۳) ، ز شب چندان توان دیدن سیاهی / که برناید فروغ صبحگاهی (نظامی۲ - ۳۰۸) ،
برنامۀ صبحگاهی در مدارس، مراکز نظامی و مانند آن ها
برنامۀ صبحگاهی در مدارس، مراکز نظامی و مانند آن ها
هنگام صبح
قبرستان
دلزنگاه
جای نگهبانی، محل استقرار نیروهای انتظامی
جای قبر، قبرستان
محل پاس، جای پاسبان، در امور نظامی مکانی برای کنترل تردد که زیر نظر و مراقبت مامور نظامی اداره می شود
موسسه، آژانس
وبسایت
بیوقت بیموقع، دیروقت، اول شب شبانگاه
آبخور تالاب استخر، پهلو، تهیگاه خاصره، مثانه
خانه، انبار
قصیده ای که شاعر در زندان و مربوط بحبس خود ساخته باشد،جمع حبسیات
شبانگاه هنگام شب، جایی که گوسفندان شب را در آن گذرانند شوگاه
جای آب، آبخور، تالاب، استخر، در علم زیست شناسی پهلوی انسان بین دنده و لگن خاصره، تهیگاه، مثانه
خانه، انبار، جای داد و ستد، سازمان، مؤسسه
بی هنگام، بی وقت، بی موقع، دیروقت، هنگام غروب
تالاب، استخر، پهلو، زیر دنده، مثانه
((بُ))
فرهنگ فارسی معین
سرای، خانه، جای داد و ستد، سازمان، مؤسسه، انبار، مخزن، جای بند و ساز و برگ سپاه، سخن پراکنی ایستگاه فرستنده رادیویی، خیریه سازمانی که داوطلبانه به نیازمندان یاری می رساند، شادمانی موسسه ای که در جش
شعری که شاعر در مدت زندانی بودن در شکایت از حال و بیان رنج های خود می سراید
شبانگاه، هنگام شب
جایی که گوسفندان هنگام شب در آن به سر می برند
جایی که گوسفندان هنگام شب در آن به سر می برند
بوقت بموقع مقابل بیگاه، صبح زود هنگام فجر. یا بگاه تر. زودتر
گرفتگی زبان و سخن گفتن بسختی
زود، سر وقت، صبح زود