جدول جو
جدول جو

معنی حبسگاه

حبسگاه
(حَ)
محبس. زندان. سجن. دوستاق:
وز بهر حبس گاه چو مارم همی فسای.
مسعودسعد.
یارب از این حبسگاه باز رهانش که هست
شروان شرالبلاد خصمان شرالدواب.
خاقانی.
که خود زبان زبانی بحبسگاه جحیم
دهد جواب یواجب که اخسئوافیها.
خاقانی
لغت نامه دهخدا