پشتیبان، حمایت کننده گروه هایی از نژاد سفیدپوست ساکن افریقای شمالی، از اولاد حام بن نوح شاخه ای از خانوادۀ زبان های حامی - سامی، شامل زبان هایی مانند بربری و مصری کهن
پشتیبان، حمایت کننده گروه هایی از نژاد سفیدپوست ساکن افریقای شمالی، از اولاد حام بن نوح شاخه ای از خانوادۀ زبان های حامی - سامی، شامل زبان هایی مانندِ بربری و مصری کهن
نعت فاعلی از حمایت، حمایت کننده بعنایت و کرم، نگاه دارنده بعنایت و کرم، دفاع کننده، زینهاردهنده، زنهاردار، پشتیبان، پشت و پناه، پشتوان، هوادار، طرفدار، وشکرده، مدافع، دفاع کننده از کسی، آنکه دفع کند از کسی، ج، حماه، (منتهی الارب) : عدل تو از اهتمام حامی آفاق شد با گل و مل کس دگر خار ندید وخمار، خاقانی، مالک ازمۀ انام، حامی ثغور اسلام ... (گلستان)، فلان حامی الحمیا، ای یحیی حوزته و ما ولیه، شیر بیشه، شیر که اسد باشد، (منتهی الارب)، آن شتر که چون از وی ده فرزند فراگرفتندی، او را از کار آزاد و رها کردندی تا خود چرا کند، (ترجمان القرآن جرجانی ص 40)، آن گشن اشتر که از او ده بچه گرفته بودندی نیز وی را کار نفرمودندی در جاهلیت، (مهذب الاسماء)، فحل دیرینه که ده بطن یا کمتر از آن آبستن کرده باشد، و آنرا آزاد کنند و برننشینند، وموی و پشم وی نگیرند و بگذارند تا هر کجا که خواهد بچرد، (منتهی الارب)، و اعلموا الحامی بغیر علم الفحول، (البیان والتبیین جاحظ ج 3 ص 66)، جاحظ در این جا فحل را در مقابل حامی قرار داده، سیاه پوست، زنگی: غلام حامی عبد حامی، و رجوع به فقرۀ بعد شود
نعت فاعلی از حمایت، حمایت کننده بعنایت و کرم، نگاه دارنده بعنایت و کرم، دفاع کننده، زینهاردهنده، زنهاردار، پشتیبان، پشت و پناه، پشتوان، هوادار، طرفدار، وشکرده، مدافع، دفاع کننده از کسی، آنکه دفع کند از کسی، ج، حماه، (منتهی الارب) : عدل تو از اهتمام حامی آفاق شد با گل و مل کس دگر خار ندید وخمار، خاقانی، مالک ازمۀ انام، حامی ثغور اسلام ... (گلستان)، فلان حامی الحمیا، ای یحیی حوزته و ما ولیه، شیر بیشه، شیر که اسد باشد، (منتهی الارب)، آن شتر که چون از وی ده فرزند فراگرفتندی، او را از کار آزاد و رها کردندی تا خود چرا کند، (ترجمان القرآن جرجانی ص 40)، آن گشن اشتر که از او ده بچه گرفته بودندی نیز وی را کار نفرمودندی در جاهلیت، (مهذب الاسماء)، فحل دیرینه که ده بطن یا کمتر از آن آبستن کرده باشد، و آنرا آزاد کنند و برننشینند، وموی و پشم وی نگیرند و بگذارند تا هر کجا که خواهد بچرد، (منتهی الارب)، و اعلموا الحامی بغیر علم الفحول، (البیان والتبیین جاحظ ج 3 ص 66)، جاحظ در این جا فحل را در مقابل حامی قرار داده، سیاه پوست، زنگی: غلام حامی عبد حامی، و رجوع به فقرۀ بعد شود
ابن شمعون مسعود، وی وکیل خاخام خانه مصر بود، او راست: الاحکام الشرعیه فی الاحوال الشخصیه للاسرائلیین که در مطبعۀ کوطین و روزنتال سال 1912 میلادی دردو جزو در یک مجلد بطبع رسیده، (معجم المطبوعات) یکی از متأخران شعرای عثمانی از اهالی دیاربکر، وی به منشی گری و ریاست دفتر بعض وزرا نایل شده در سنۀ 1160 هجری قمری در شهر ’آمد’ مسقطالرأس خویش درگذشت، (قاموس الاعلام ترکی) یکی از شعرای عثمانی و از اهالی سالونیک، وی در دفتر خانه بعضی از وزراء سمت ریاست دفتر و منشی گری داشت و در تاریخ 1258 هجری قمری درگذشت، (قاموس الاعلام ترکی)
ابن شمعون مسعود، وی وکیل خاخام خانه مصر بود، او راست: الاحکام الشرعیه فی الاحوال الشخصیه للاسرائلیین که در مطبعۀ کوطین و روزنتال سال 1912 میلادی دردو جزو در یک مجلد بطبع رسیده، (معجم المطبوعات) یکی از متأخران شعرای عثمانی از اهالی دیاربکر، وی به منشی گری و ریاست دفتر بعض وزرا نایل شده در سنۀ 1160 هجری قمری در شهر ’آمِد’ مسقطالرأس خویش درگذشت، (قاموس الاعلام ترکی) یکی از شعرای عثمانی و از اهالی سالونیک، وی در دفتر خانه بعضی از وزراء سمت ریاست دفتر و منشی گری داشت و در تاریخ 1258 هجری قمری درگذشت، (قاموس الاعلام ترکی)
یکی از سه قسمت نژاد سفیدپوست بشر است، در توراه آمده: بنی حام از حام پسر نوح بودند، درباب مساکن آنها بین محققین اختلاف است، بعضی وطن اصلی آنها را بابل یا جایی در آسیای غربی دانسته عقیده داشتند که این مردمان از آسیا به آفریقا رفته در مصر و لیبیا و غیره سکنی گزیده اند، ولیکن نلدکه به این عقیده است که همیشه مسکن آنها افریقای شمال شرقی بوده زیرا از حیث قیافه و شکل و غیره به سیاه پوستان افریقا نزدیک ترند، اکثر محققین اهالی قدیم مصر (قبطی ها) و نیز بربریهای لیبیا و کوشیها یا حبشیها را از بنی حام دانسته اند، (ایران باستان چ 1 ج 1 ص 7 و 8)
یکی از سه قسمت نژاد سفیدپوست بشر است، در توراه آمده: بنی حام از حام پسر نوح بودند، درباب مساکن آنها بین محققین اختلاف است، بعضی وطن اصلی آنها را بابل یا جایی در آسیای غربی دانسته عقیده داشتند که این مردمان از آسیا به آفریقا رفته در مصر و لیبیا و غیره سکنی گزیده اند، ولیکن نلدکه به این عقیده است که همیشه مسکن آنها افریقای شمال شرقی بوده زیرا از حیث قیافه و شکل و غیره به سیاه پوستان افریقا نزدیک ترند، اکثر محققین اهالی قدیم مصر (قبطی ها) و نیز بربریهای لیبیا و کوشیها یا حبشیها را از بنی حام دانسته اند، (ایران باستان چ 1 ج 1 ص 7 و 8)
دهی از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند درسی هزارگزی شمال باختری خوسف، دره، معتدل، سکنه 127 تن شیعی مذهب، فارسی زبان، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، پنبه، لبنیات، کار اهالی کشت، قالیچه بافی، مال داری، راه مالرو دارد، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند درسی هزارگزی شمال باختری خوسف، دره، معتدل، سکنه 127 تن شیعی مذهب، فارسی زبان، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، پنبه، لبنیات، کار اهالی کشت، قالیچه بافی، مال داری، راه مالرو دارد، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نعت فاعلی مؤنث حامی. حمایت کننده، مردی یا جمعی که حمایت مردم خود کنند. (منتهی الارب). مردی دلیر که قوم خود نگاه دارد، دیگپایه، سنگها که بدان نورد چاه کنند. (منتهی الارب) ، آتش بغایت گرم: نارحامیه. (قرآن 11/101). ناراً حامیه. (قرآن 4/88). ج، حوامی. (منتهی الارب) ، در عصر حاضر، در ممالک عربی ساخلوی شهر را حامیه گویند، هو علی حامیهالقوم (بر حامیۀ قوم بودن) ، یعنی آخرین کس است که حمایت کند قوم را در امور آنان، رفتن بحامیۀ خود، رفتن بجهت و مقصد خویش: مضیت علی حامیتی، أی وجهی و مقصدی. (منتهی الارب)
نعت فاعلی مؤنث حامی. حمایت کننده، مردی یا جمعی که حمایت مردم خود کنند. (منتهی الارب). مردی دلیر که قوم خود نگاه دارد، دیگپایه، سنگها که بدان نورد چاه کنند. (منتهی الارب) ، آتش بغایت گرم: نارحامیه. (قرآن 11/101). ناراً حامیه. (قرآن 4/88). ج، حوامی. (منتهی الارب) ، در عصر حاضر، در ممالک عربی ساخلوی شهر را حامیه گویند، هو علی حامیهالقوم (بر حامیۀ قوم بودن) ، یعنی آخرین کس است که حمایت کند قوم را در امور آنان، رفتن بحامیۀ خود، رفتن بجهت و مقصد خویش: مضیت علی حامیتی، أی وجهی و مقصدی. (منتهی الارب)