ولی الدین محمد. مولد وی بسال 775 هجری قمری در حلب، و او نزد پدر خود عزالدین علاء حاضری علم آموخت، و از شمس عسقلانی و محمد بن محمد بن عمر بن عوض، و از ابن طباخ و جز ایشان اجازت یافت. مردی گوشه گیر و ثروتمند بود. در ربیعالاّخر سال 841 وفات یافت. ابوذر در کنوزالذهب گوید: بسال 840 طاعون در حلب شروع شد و کمابیش انتشار داشت تا آنکه در سال 841 شدت یافت و خلق بسیار بکشت، ازجمله شیخ ولی الدین محمد بن العلاء عزالدین بود که در حلاویه درگذشت. (اعلام النبلاء فی تاریخ حلب ج 5 ص 221)
ولی الدین محمد. مولد وی بسال 775 هجری قمری در حلب، و او نزد پدر خود عزالدین علاء حاضری علم آموخت، و از شمس عسقلانی و محمد بن محمد بن عمر بن عوض، و از ابن طباخ و جز ایشان اجازت یافت. مردی گوشه گیر و ثروتمند بود. در ربیعالاَّخر سال 841 وفات یافت. ابوذر در کنوزالذهب گوید: بسال 840 طاعون در حلب شروع شد و کمابیش انتشار داشت تا آنکه در سال 841 شدت یافت و خلق بسیار بکشت، ازجمله شیخ ولی الدین محمد بن العلاء عزالدین بود که در حلاویه درگذشت. (اعلام النبلاء فی تاریخ حلب ج 5 ص 221)
غذا که پختن نخواهد. مقابل پختنی. و آن نهاری یا شامی است که در آن پلو و خورش و یا آبگوشت و کوفته و آش نباشد بلکه پنیر و سبزی و ماست و دوغ و سکنجبین و خیار و نیم رو و امثال آن بود. ماحضر. نزل. وکاث. عجاله. عجول. مرادف ماحضر یعنی طعام موجود. (غیاث از مصطلحات) : گفت حاضری برای این مرد غریب آرید حالا... کسی را مجال چیز پختن نیست. (رشحات علی بن حسین کاشفی) ، طعامی که در اول روز خورند اما سیر نخورند: ای که مهمان من مست شدی، غیر شراب حاضری میطلبی نیست مرا حاضر هیچ. آصفی. بخانه ماحضری کز تو میهمان بیند جواب حاضری از پیشخدمتان بیند. اثر. حاضران را بود غم خوردن چون درآمد بحاضری خوردن ؟ یحیی کاشی (در هجو اکولی)
غذا که پختن نخواهد. مقابل پختنی. و آن نهاری یا شامی است که در آن پلو و خورش و یا آبگوشت و کوفته و آش نباشد بلکه پنیر و سبزی و ماست و دوغ و سکنجبین و خیار و نیم رو و امثال آن بود. ماحضر. نزل. وکاث. عجاله. عجول. مرادف ماحضر یعنی طعام موجود. (غیاث از مصطلحات) : گفت حاضری برای این مرد غریب آرید حالا... کسی را مجال چیز پختن نیست. (رشحات علی بن حسین کاشفی) ، طعامی که در اول روز خورند اما سیر نخورند: ای که مهمان من ِ مست شدی، غیر شراب حاضری میطلبی نیست مرا حاضر هیچ. آصفی. بخانه ماحضری کز تو میهمان بیند جواب حاضری از پیشخدمتان بیند. اثر. حاضران را بُوَد غم ِ خوردن چون درآمد بحاضری خوردن ؟ یحیی کاشی (در هجو اکولی)
مقابل غایب، کسی که در جایی حضور دارد، آماده، مهیا، موجود، شهرنشین حاضر شدن: آماده شدن، حضور یافتن حاضر غایب: در تصوف حالتی که شخص در مجلس و میان جمع نشسته اما هوش و حواسش جای دیگر است، خلسه، ربودگی، برای مثال هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای / من در میان جمع و دلم جای دیگر است (سعدی۲ - ۳۳۹) حاضر کردن: آماده کردن، آوردن، از بر کردن حاضر گشتن: آماده شدن، حضور یافتن، حاضر شدن
مقابلِ غایب، کسی که در جایی حضور دارد، آماده، مهیا، موجود، شهرنشین حاضر شدن: آماده شدن، حضور یافتن حاضرِ غایب: در تصوف حالتی که شخص در مجلس و میان جمع نشسته اما هوش و حواسش جای دیگر است، خلسه، ربودگی، برای مِثال هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای / من در میان جمع و دلم جای دیگر است (سعدی۲ - ۳۳۹) حاضر کردن: آماده کردن، آوردن، از بر کردن حاضر گشتن: آماده شدن، حضور یافتن، حاضر شدن
نام یکی از دیوانگان. صاحب عقدالفریددر باب مجانین گوید: ابوحاتم از اصمعی و او از نافعروایت کرده که گفته است: غاضری یکی از بی خردترین مردم بود، نافع را گفتند از حمق و بی خردی او چه دیده ای ؟ ساکت ماند و جوابی نداد و چون پیاپی هم از او جواب خواستند گفت: غاضری یکبار به من گفت: دریا را که گود کرده است و خاکی که از آن بیرون آورده اند کجاست، وآیا امیر می تواند مانند این دریا را در سه روز گود کند؟ (عقدالفرید جزء چ محمد سعیدالعریان 7 ص 169)
نام یکی از دیوانگان. صاحب عقدالفریددر باب مجانین گوید: ابوحاتم از اصمعی و او از نافعروایت کرده که گفته است: غاضری یکی از بی خردترین مردم بود، نافع را گفتند از حمق و بی خردی او چه دیده ای ؟ ساکت ماند و جوابی نداد و چون پیاپی هم از او جواب خواستند گفت: غاضری یکبار به من گفت: دریا را که گود کرده است و خاکی که از آن بیرون آورده اند کجاست، وآیا امیر می تواند مانند این دریا را در سه روز گود کند؟ (عقدالفرید جزء چ محمد سعیدالعریان 7 ص 169)
عبدالله بن معاویۀ غاضری. صحابی است (منتهی الارب).. معنای صحابی فراتر از یک همراه عادی است، صحابه پیامبر کسانی بودند که نه تنها در کنار رسول خدا زندگی کردند، بلکه در سختی ها و جهادها همراه او بودند. شناخت صحابه به ما در درک سیره نبوی و تحولات دوران ابتدایی اسلام کمک شایانی می کند. صحابیان ناقلان اصلی سنت پیامبر و شاهدان زندهٔ تحولات صدر اسلام بودند.
عبدالله بن معاویۀ غاضری. صحابی است (منتهی الارب).. معنای صحابی فراتر از یک همراه عادی است، صحابه پیامبر کسانی بودند که نه تنها در کنار رسول خدا زندگی کردند، بلکه در سختی ها و جهادها همراه او بودند. شناخت صحابه به ما در درک سیره نبوی و تحولات دوران ابتدایی اسلام کمک شایانی می کند. صحابیان ناقلان اصلی سنت پیامبر و شاهدان زندهٔ تحولات صدر اسلام بودند.
سید ولی ّبن سید نعمه الله حسینی رضوی محدث. وی با شیخ حسین عاملی پدر شیخ بهائی و دیگر شاگردان شهید دوم معاصر بود. او راست: انوارالسرائر و مصباح الزائر به فارسی. تحفهالملوک. دررالمطالب و غررالمناقب و کنزالمطالب که بسال 981 هجری قمری گارش یافته. مجمعالبحرین فی فضائل السبطین. منهاج الحق و الیقین. شرح احوال او در أمل الاّمل و الذریعه ج 3 ص 472 آمده است
سید ولی ّبن سید نعمه الله حسینی رضوی محدث. وی با شیخ حسین عاملی پدر شیخ بهائی و دیگر شاگردان شهید دوم معاصر بود. او راست: انوارالسرائر و مصباح الزائر به فارسی. تحفهالملوک. دررالمطالب و غررالمناقب و کنزالمطالب که بسال 981 هجری قمری گارش یافته. مجمعالبحرین فی فضائل السبطین. منهاج الحق و الیقین. شرح احوال او در أمل الاَّمل و الذریعه ج 3 ص 472 آمده است
قریه ای است به اجاء، دارای نخل و طلح، قصبۀ شهر جیان از اعمال اندلس، و آنرا اوربه نیز گویند، شهری کوچک از اعمال جزیرهالخضراء به اندلس. (معجم البلدان) اسم قاعده و قصبۀ خرۀ جیان از اعمال اندلس و آنرا اوربه نیز نامند و نیز یکی از اعمال جزیرهالخضراء اندلس. (معجم البلدان).
قریه ای است به اجاء، دارای نخل و طلح، قصبۀ شهر جیان از اعمال اندلس، و آنرا اوربه نیز گویند، شهری کوچک از اعمال جزیرهالخضراء به اندلس. (معجم البلدان) اسم قاعده و قصبۀ خرۀ جیان از اعمال اندلس و آنرا اوربه نیز نامند و نیز یکی از اعمال جزیرهالخضراء اندلس. (معجم البلدان).
عیسی بن سنجربن بهرام بن جبریل بن خمار تکین بن طاش تکین الاربلی، مکنی به ابی یحیی و ابی الفضل، ملقب به حسام الدین و معروف به حاجری. رجوع به عیسی بن سنجر... و وفیات الاعیان ابن خلکان چ طهران ج 1 ص 435 و 436 و قاموس الاعلام ترکی شود
عیسی بن سنجربن بهرام بن جبریل بن خمار تکین بن طاش تکین الاربلی، مکنی به ابی یحیی و ابی الفضل، ملقب به حسام الدین و معروف به حاجری. رجوع به عیسی بن سنجر... و وفیات الاعیان ابن خلکان چ طهران ج 1 ص 435 و 436 و قاموس الاعلام ترکی شود
منسوب به حاجر، ابن خلکان گوید: ’هذه النسبه الی حاجر و کانت بلده بالحجاز لم یبق منها سوی الآثار...’ از کسانی که بدین نسبت معروف اند عیسی بن سنجربن بهرام... آتی الذکر است. رجوع به وفیات الاعیان ابن خلکان چ طهران ج 1 ص 436 شود
منسوب به حاجر، ابن خلکان گوید: ’هذه النسبه الی حاجر و کانت بلده بالحجاز لم یبق منها سوی الآثار...’ از کسانی که بدین نسبت معروف اند عیسی بن سنجربن بهرام... آتی الذکر است. رجوع به وفیات الاعیان ابن خلکان چ طهران ج 1 ص 436 شود